نگاهی به نمایش «ریحانه»‌ به نویسندگی و کارگردانی سیروس همتی/

فدک بازتابش بهشت است

فدک بازتابش بهشت است
نمایش «ریحانه» نمایشی است با روایتی بی لکنت، بازی‌هایی روان و صحنه‌ای پر معنا و چشم نواز، موسیقی به جا و به اندازه. این نمایش به خوبی با قواعدِ امروزِ نمایش، جادویِ شرقیِ خود را به نگاه مخاطب پیش کش می‌کند.
يکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۴
کد خبر :  ۱۱۷۹۳

ابراهیم گله‌دار زاده - باغی بی‌فصل، بی‌خزان، باغی پُر بار و بر، که خوان هفتاد خانه را برکت می‌دهد. نمایش «ریحانه» در زیر و زبر روایتِ امروزینِ خود، چشم به خاطره‌ای قدسی دارد، خاطره‌ای از وقایع تاریخی پس از رحلت نبی مکرم اسلام که خود مجلای خاطره‌ای ازلی از بهشت برین است. اگر قصه را از انتها به ابتدا بازیابیم، راز اصلی بر آفتاب می‌افتد، هنگامی که ریحانه‌ی تنها و آرام لب به سخن می‌گشاید، کسی در نور نمی‌ماند تا دیده شود، مگر باغبان که بواسطه‌ی شهادت‌اش به حضور در لحظه‌ای قدسی مُشَرف می ‌شود، البته جا داشت زنی که در آتش کینه زمین‌خواران در میان بستر خود سوخت تا بر حقیقت ریحانه شهادت ندهد هم حضور می‌داشت. اما باغبان است که راز قدسی باغ را در ملاقات با فرستادگان سیاه مرگ بر ملا می‌کند، باغی که نباید به نجاست آلوده شود، باغی پاک از هر گزند و آفت، با نهرهایی جاری و درختانی از انواع...

این که سیروس همتی و گروه توانایش راز این داستان را به عهده‌ی تاخیر می‌اندازند باعث جذابیت داستان است و خود محملی است تا نماش ژرفای دیگری داشته باشد، بی هیچ هراسی گروه در بازنمود و بازتابش خود از این خاطره‌ی ازلی، روایتی امروزین می‌سازند، تا مخاطب در گوشه‌ای از این سوی نیروهای خیر تا صفوف قوای شر، نمایی از صورت یا سیرت خود را بازیابد و بی واسطه خود را در زمان ازل به سنجش بنشیند، گویی در محکمه‌ای خود را به قضا کشیده است. این ایده که شاهرگ نمایش ریحانه است خون به رگ‌های پرسشی ازلی و ابدی می دواند: اگر من بودم کجای این داستان بودم و چه می‌کردم؟

ارسال نظر