تفکر، در این دوران برای عملکرد در خارج از وسیع علومی همچون زیست شناسی، فیزیک، ریاضیات و اقتصاد بر اساس قواعد این پیچیدگی شده است. در اینجا سوال اصلی این است آیا معماری حیطه ی منطق گرا حوزه ی خطی و بینش جزمی دارای امکانات وسیعی است این پدیده در زمینه دانش منجر به ورود به جهان پیچیدگی ها گردیده و عملاً موجب گسترشو فضای شهری نیز از همین قواعد پیروی می کند و در مرحله ویژه ای از توسعه ی خود مشمول قوانین پیچیدگی می گردند؟ در اینجا چنین نیست که معماری و فضا به عنوان بازتاب اندیشه و تفکری خاص بر شمرده شود بلکه به مثابه خود اندیشه تلقی شده است. بنابر همین تعریف بر خلاف چارلز جنکس که فضای آینده معماری را تمثیلی از علوم پیچیده می داند، در این بحث معماری به عنوان نفس پیچیدگی پذیرفته شده است. بدین منظور، قدری بازگشت به عقب ضرورت می یابد.
● شالوده شکنی در تفکر
از نیمه دوم دهه ی ۱۹۶۰، تفکری فلسفی، متاثر از الگوهای بیانی ساختاری، به ویژه متاثر از شیوه فکری فردیناد دو سوسوز، عملاً بخش مهمی از شیوه تفکر و بینش فلسفی را به جهتی خاص سوق داد. در این جهت، بینش های هنری نیز با خلاقیتی امروزین از ساختارهای مسلط خطی و همگون و متعارف زمان خارج شدند و عامل ایجاد معانی تازه در فضایی جدید گردیدند: فضایی ناهمگون، بکر و فعال، به عبارت دیگر این عملیات، با ویژگیهای استراتژیک خود و با ساختار زدایی از شیوه های منطق استدلالی و یا استدلالات منطقی بانی استخراج معانی تازه و بدیع در تفکر فضایی گردیدند، خارج از استدلالی که بر اساس دوگانگی و یا تقابل های دوگانه موجود در فرهنگ مسلط، قرن ها از سر عادت و به صورت طبیعی و بدیهی پنهان کننده معانی کیفی بوده اند. منظور آن دسته از معانی است که در فرهنگ مسلط مدفونند و هرگز استخراج و آزاد نشده اند و در نتیجه مشاهده نیز نمی گردند.
در این زمینه ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی که بنیان گذار شیوه ی فکری ساختار زدا است، در مصاحبه ای با اوابراون تحت عنوان معماری، مکان زندگی آرزوها در پاسخ به پرسش های وی چنین می گوید:
... به مکان باز می گردیم؛ به فضا و نوشتار. از مقطع زمانی خاصی به این سو،چیزی به مثابه شیوه جدید،شیوه شالوده شکن و یا ساختار زدا پدیدار گشت که تحرکی در جهت آزاد سازی معنی از بطن تقابل های دوگانه بود؛ از بطن تقابل های تحمیل شده به وسیله تاریخ فلسفه؛ تقابل های دو گانه ای مانند فیریر و تکنه، جهان و انسان، فلسفه و معماری. این دوگانگی ها چنان طبیعی و بدیهی به نظر می رسند که گویی هرگز در مرحله معینی از تاریخ، وضع نشده اند یا اصولاً تاریخی در خود ندارند. اینها به علت همین بدیهی بودن، محدود کننده ی فکر بشرند.
● معماری ساختار زدا در مرحله پایانی
این ملاحظات در معماری به نوبه ی خود نهضتی را بر پا داشتند که با محتوایی ریشه ای و انتقادی، در عمل نمایشگر تفاوت های اساسی موجود در عناصر تشکیل دهنده و سازنده ی بنا و فضا شدند. یا با شکل شکنی و قالب زدایی از همین عناصر، با استفاده از شبکه بندی های غیر همگون و نا متجانس بر اساس هندسه ای غیر دکارتی موفق به ارائه فضاهایی جدید گردیدند .
● حضور پیشگامان هنری قرن نوزدهم
در حقیقت پس از گذشت ۲۵ سال از کاربرد نسبتاً وسیع شیوه ی ساختار زدا چه در امر تدریس در مهم ترین مدارس جهان و چه در روند ایجاد آثار جدید در معماری در نقاط مختلف، این نهضت با وجود نو آوری هایش، از سطر بیانی کماکان تحت تاثیر میراث پیشروان هنری قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از موندریان تا دادا، از سوپر ماتیسم تا نیو امپرسیونیسم و کانسراکتیویسم بود. با این تفاوت امکانات مالی و فنی جدید توانستند بسیاری از تجربیات ناقص گذشته را مجدداً در مقیاس وسیع (شهری) مطرح سازند.
شیوه بیانی معماری ساختار زدا را قبلاً پیشگامان هنری معاصر، در نقاشی و مجسمه سازی تجربه کرده بودند. کافی است به ساخته های کورت شوتیزر توجه کنیم، که از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۶ در ستون های معروفش به نام هرتز باو در شهر هانور آلمان، قالب شیوه ساختار زدا دیده می شوند. در هر حال این شیوه، همراه با تمام متغیرهای آن پس از چندین تجربه پر تجلی، توانایی های کیفی و امکانات انتقادی و ریشه ای خود را به اتمام رساند و هر آنچه را که می توانست ظاهر ساخت.
ارزیابی مثبت از این نهضت، آن است که توانست فضای معماری را به استقلالی ملموس برساند و به وابستگی مستقیم فضا به شیوه های فکری مدرنیسم پایان دهد. در بعد شهری نیز باعث ظهور صحنه هایی گردید که با استفاده از دستاوردهای امروزین در تکنولوژی ساختمان، استفاده از ابزارهای ترسیمی و تجسمی کامپیوتر و استفاده از اقتصاد و شکوفایی برخی از کشورها، بر بینشهای خطی و تجسم محدود فضایی استدلالات تقلیلی فایق آمد و موفق به ساختن نمونه هایی شد که استدلالات کم انگار و بینش های تقلیلی مسلط تا پیش از آن زمان امکان ایجاد آنها وجود نداشت.
اینکه حرکت جوانان و معماران پیشگام خواستار شکستن الگوهای فرسوده طراحی به نفع شیوه ای امروزین است خود رویدادی است ضروری و درک شدنی، اما بسیاری از تعاریف وارد شده در زبان متعارف معماری مانند فضای مایع، تندیس معمارانه و هنر کولاژ استعاراتی اند که قبلاً به طور کامل از آنان استفاده شده است و این سوال در اینجا مطرح می گردد که آیا استفاده مجدد ظاهری از آنان می تواند منادی ایجاد فضایی جدید یا کیفیتی تازه باشد؟
پاسخ این پرسش را به شما خواننده محترم که به مطالعه این سایت پرداختید می سپارم و امیدوارم که نسل آینده با اجرای طرحهایی اینچنینی پاسخی مناسب را به همه ی دوستداران این نوع معماری بدهد.
● فضا با مفاهیم چندگانه
مطرح ساختن این پرسش در مورد پیشرفته ترین شیوه ها برای ایجاد فضاهای تازه، به نوبه خود پرسش دیگری مطرح می سازد؛ و آن اینکه کیفیت و درجه علمی این نو آوری های معطوف به طرح فضاهای امروزین شهری تا چه حد است به خاطر بیاوریم که پیش تر، معماری ساختار زدا ناگهان از شبکه های علمی آن سوی مرزها سر برون آورد و پژوهشگران در دهه ۱۹۷۰، جسورانه طرح معماری را خارج از فضاهای اقلدیسی، بیرون از هندسه دکارتی و بدون استفاده از پرسکتیو تک چشمی مطرح ساختند. هم اینان با تقبل مسئولیت ناشی از ورود به فضاهای ناهمگون بیان جدیدی از معماری دست یافتند که مورد پذیرش اکثریت طراحان به ویژه جوانان قرار گرفت.
حال اینک در برابر آنان، گروهی دیگر از پژوهشگران بینش تاز ای از پیکربندی فضایی را مطرح می سازند؛ فضایی که شبکه تعلقات خود را به زبان و مکان، از طریق استفاده از شناخت فرا ساختاری داده های محیطی بررسی می کند. به عبارت دیگر، فضا علل وجودی خود را از طریق کاوش در فرا ساختارهای مکانی و موجود مطرح می کند.
تعریف شیوه طراحی این فضا از طریق اکتشاف ارتباطات ممکن و موجود با فرا ساختارهای محیطی، شهری، اقتصادی و رویدادهای مبتنی بر دلالت های معنایی مربوط به برنامه طراحی است و سرانجام نیز بافت اصلی خود را در شبکه ای از تعلقات واقعی و ممکن تکمیل می کند این استراتژی در عین حال خواستار فضایی است مستقل از سبک گرایی و تقلید از نمادهای از پیش ساخته شده مبتنی و منطبق گرایی فرسوده ی متعلق به دوران مدرنیسم و پست مدرنیسم.