تصور عمومی از ترجمه این است که متنی از زبانی به زبان دیگر برگردانده شود اما منظور من از ترجمه تبدیل یک نظام نشانه گانی است. ادبیات یک نظام نشانه گانی است. سینما هم رمزگان خود را دارد و با نشانه های ادبیات متفاوت است. در سینما نور و صدا از فاکتورهای اساسی است. در واقع صدا و تصویر ارکان سینما هستند و حال باید دید چطور می شود متن یک رمان را به متن صوتی و تصویری ترجمه کرد. در کشورهای پیشرفته، از سینما برای معرفی ادبیات و فرهنگ خود استفاده می کنند و به طور مثال شاهکارهای ادبیات انگلستان به صورت فیلم سینمایی در اختیار مخاطبان گسترده تر در سطح جهان قرار گرفته است.
نسخه های سینمایی رمان ها گاهی بسیار بیشتر از خود رمان بازنشر و دیده می شود. متاسفانه در کشور ما بسیاری از رمان هایی که می توانستیم به فیلم سینمایی تبدیل کنیم، بالقوه باقی مانده اند. امروز، رمان نویسان به منظور معرفی بیشتر اثرشان از رسانه سینما استفاده می کنند. برخی از کارگردانان کشورمان هم، قبل از انقلاب اسلامی تلاش هایی در زمینه اقتباس از ادبیات داشته اند. بعد از انقلاب اسلامی هم تلاشهایی در این زمینه صورت گرفته که شاید بیشترین سهم را داریوش مهرجویی داشته باشد. فیلم «مهمان مامان» اقتباسی از داستان هوشنگ مرادی کرمانی است که تبدیل به فیلم سینمایی شده است. مهرجویی این کار را با رمان های خارجی هم کرده است. اما اثری که مهرجویی بهتر از همه اقتباس کرده، فیلم «درخت گلابی» است و به همین اعتبار می خواهم بگویم یکی از بهترین مترجمان کشورمان داریوش مهرجویی است. البته مقصودم کتاب های ترجمه شده توسط مهرجویی نیست، بلکه مهرجویی به منزله مترجم ادبیات داستانی به فیلم سینمایی را مدنظر دارم.
اگر رشته مترجمی در کشور ما رشته کارآمد، تاثیرگذار و لازم برای جامعه بود، فارغ التحصیلان این رشته باید به سراغ تبدیل رمان به فیلم می رفتند. در ثبت رمان به فیلم، نیاز به تیم وجود دارد. در زمانه ای زندگی می کنیم که شبکه های ماهواره ای با ایماژ تمام کره زمین را درنوردیده اند و اینترنت هم تمامش متن نیست و تصویر وارد زندگی آدم ها شده است.
متن مکتوب با معادل های مناسب باید به فیلم تبدیل شود. در سینما روش معادل یابی داریم که در ادبیات وجود ندارد و آن در بخش هایی مانند طراحی لباس به کار می رود. در فرایند ترجمه برخی معادل ها را باید طراح لباس تهیه کند. طراح لباس باید با دقت رمان مدنظر کارگردان را بخواند و به معانی ضمنی متن توجه کند و لباس مناسب را برای شخصیت ها طراحی کند و اینجاست که نیاز به نشانه شناسی داریم. لباس انسان ها، سن، دین، ملیت، ایدئولوژی و ... را معین می کند و جالب است که بدانید ما زبان لباس داریم.
هرگز نمی توان یک متن را کلمه به کلمه ترجمه کرد، مترجم در فرایند ترجمه بر حسب رمزگان متن مقصد بازنگاری می شود. حال در ترجمه رمان به فیلم، مترجمی تواناست که از امکانات مدیوم سینما، برای ترجمه مبدا به مقصد استفاده کند. گاهی رمانی که می خوانیم بسیار دلچسب است، اما فیلمی که بر اساس رمان ساخته می شود به دلمان نمی نشیند. این اتفاق به دلیل این است که مترجم به مدیوم سینما آشنا نیست.
مترجمان پیش کسوت کشورمان همچون مرحوم ابوالحسن نجفی و رضا سید حسینی با نثر کهن فارسی آشنا بودند و به همین دلیل هم ترجمه هایشان ماندگار شده است. وقتی ترجمه رمان خانواده تیبو را می خوانید، احساس میکنید نویسنده فرانسوی، متن را به فارسی نوشته است و این به دلیل تسلط ابوالحسن نجفی به ترجمه و زبان مقصد است. منوچهر بدیعی نیز یکی از مسلط ترین مترجمان زنده کشورمان است.
کسی که نقد ادبی نداند، نمی تواند ترجمه درستی کند. فیلم ساز باید سبک نویسنده را تشخیص دهد، عناصر داستان را پیدا کند و بعد دست به ترجمه بزند. در واقع مترجم رمان به فیلم باید علاوه بر آشنایی با نقد ادبی و تحلیل رمان به لحاظ تکنیک های ادبی، با امکانات سینما هم به خوبی آشنا باشد.
متن رمان «چهره مرد هنرمند در جوانی» اثر جیمز جویس که توسط منوچهر بدیعی ترجمه شده، متنی رئالیستی است. رئالیست بر واقعیت پایبند می ماند و زبان متون رئالیستی عینی است، به این معنا که درباره چیزی سخن می گوید که میتوان با حواس پنچگانه دریافت کرد. نویسنده رئالیست زبانی بسیار عینی استفاده می کند و این گونه آثار، بهترین متون برای ترجمه به فیلم هستند. داستان «درخت گلابی» نوشته گلی ترقی که آقای مهرجویی آن را به فیلم برگردانده، اثری عینی نیست و بنابراین تبدیل آن به فیلم بسیار سخت است. اما داستان هایی مانند «مدیر مدرسه» جلال آل احمد، کاملا عینی هستند و متاسفانه هنوز کسی فیلمی از این گونه داستان ها نساخته است.