طنز و دیگر گونه‌های شوخ‌طبعی، قسمت دوم

طنز و دیگر گونه‌های شوخ‌طبعی، قسمت دوم
نویسنده: مجتبی احمدی
پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۰
کد خبر :  ۸۷۵۶۸

 

گفتیم در این مقال برآنیم تا گونه‌های شوخ‌طبعی، یعنی «طنز» و همسایه‌های خنده‌رویش «هزل»، «هجو» و «فکاهه» را بررسی کنیم و از این رهگذر، با در کنار هم قرار دادن تعاریف، ویژگی‌ها، تفاوت‌ها، اهداف و کارکردهای این گونه‌ها، به آنچه از مفهوم «طنز» در نظر داریم، نزدیک شویم. در یادداشت اول، از «طنز» گفتیم و در این یادداشت، به «هزل»، «هجو» و «فکاهه» می‌پردازیم.

 

 

هزل

هزل، به فتح اول و سکون دوم، در لغت به مزاح کردن بیهوده و سخن بیهوده معنی شده است. در کتاب «بدایع‌الافکار فی صنایع‌الاشعار» حسین واعظ کاشفی، تعریف‌های دقیقی از هجو و هزل و مطایبه آمده است. کاشفی در تعریف هزل می‌نویسد: «در لغت بیهوده گفتن باشد و در اصطلاح آن است که شاعر در کلام خود لفظی چند ایراد کند که محک عقل تمام‌عیار نبود و به میزان صدق سنجیده نباشد و با وجود آن موجب تفریح و تنشیط بعضی طباع گردد». (به نقل از: امینی، 1385: 14)

در لغت‌نامه دهخدا ذیل واژة «هزل» آمده است: «هزل آن است که از لفظ، معنای آن ارائه نشود؛ نه معنای حقیقی و نه مجازی، و آن ضد جد است. (تعریفات). در اصطلاح اهل ادب شعری است که در آن کسی را ذم گویند و بدو نسبت‌های ناروا دهند، یا سخنی است که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید:

محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ

که هزل گفتن کفر است در مسلمانی (منجیک ترمذی)

گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجو

روز جد و روز هزل و روز کلک و روز دن (منوچهری)

مکن فحش و دروغ و هزل پیشه

مزن بر پای خود زنهار تیشه (ناصر خسرو)

(دهخدا، 1377: 23469)

البته به تعریفی که در لغت‌نامه دهخدا آمده، دو اشکال وارد است؛ نخست این‌که نباید هزل را در اصطلاح ادبی به شعر محدود کرد؛ زیرا آثار منثوری که عنوان هزل بر آن‌ها اطلاق می‌شود کم نیست، و دودیگر؛ تعریف هزل به این‌که «در آن کسی را ذم گویند و بدو نسبت‌های ناروا دهند» برای تعریف هجو مناسب‌تر به نظر می‌رسد؛چنان‌که خواهد آمد.

دکتر قهرمان شیری در مقاله «راز طنزآوری» در تعریف هزل می‌نویسد: «هزل (Facetiae) و جمع آن هزلیات در لغت به معنای شوخی، مزاح و بیهوده‌گویی است و نقطه مقابل آن جد است.» (به نقل از: امینی، 1385: 15)

چنان‌که در این تعریف و در بخش نخست تعریفی که از لغت‌نامه دهخدا نقل شد می‌بینیم، «هزل» در مقابل «جد» قرار گرفته (همان‌طور که در بیت منوچهری هم مشاهده می‌شود) و دلالت بر سخنان گزاف، حرف‌های یاوه و شوخی‌های بیهوده دارد، اما دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با نگاهی دیگر، هزل را این‌گونه تعریف کرده است: «هزل سخنی است که در آن هنجار گفتار به اموری نزدیک شود که ذکر آن‌ها، در زبان جامعه و محیط زندگی رسمی و در حوزه قراردادهای اجتماعی، حالت الفاظ حرام یا تابو داشته باشد و در ادبیات ما مرکز آن بیشتر امور مرتبط با سکس است.» (شفیعی کدکنی، 1382: 52)

در تعریف لغت‌نامه هم به «سخنی که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید» اشاره شده و باید این معنای دیگر را برای هزل در نظر گرفت. مولوی نیز در مثنوی معنوی واژه «هزل» را در رابطه با مواردی به‌کار می‌برد که حکایاتی ظاهراً خلاف ادب را همراه با الفاظ رکیک، آورده است. البته او چنان هزلی را تعلیمی می‌داند که نباید به ظاهر هزّالانه‌اش توجه کرد، بلکه باید مانند سخنی جدی، آن را شنید و پیامش را دریافت کرد.

 

هجو

در لغت‌نامه دهخدا ذیل این واژه که عربی است، آمده است: «نکوهیدن، شمردن معایب کسی، عیب کردن، دشنام دادن کسی را به شعر، هجا، بدگفتن، شتم...

در همه دیوان من دو هجو نبینی

در همه گلزار خلد خار نیابی (خاقانی)

هجو کردن؛ بدگویی کردن، هجا گفتن، هجو گفتن؛ هجو کردن:

هرکه تو را هجو گفت و هجو تو را خواند

روز شهادت زبان او نشود گنگ (منجیک)

مادحت گر هجو گوید برملا

روزها سوزد دلت زآن سوزها (مولوی)

(دهخدا، 1377: 23416)

در «فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز» آمده است: «هجو، شعری است که در تقابل با «مدح» قرار می‌گیرد و برای مقاصد شخصی به‌کار می‌رود. هجو زبانی گزنده، صریح و گاه توهین‌آمیز دارد.» (اصلانی، 1387: 247)

در این تعریف‌ها هجو در مقابل مدح قرار گرفته و همان‌طور که در مدح، شخص مدح‌کننده از روی امیال و اغراض شخصی به مدح کسی می‌پردازد، در هجو نیز سراینده دلایلی شخصی دارد و با آن دلایل، کسی را مورد هجو تند و تیز خود قرار می‌دهد.

البته برخی هم در تعریف هجو، وجه اجتماعی را مورد نظر قرار داده و به زمینه‌سازی هجو برای طنز اجتماعی پرداخته‌اند: «هجو علاوه بر جنبه شخصی، گاهی می‌تواند جنبه اجتماعی هم داشته باشد که در آن فرد خاصی منظور شاعر نیست بلکه طبقاتی از مردم و چه بسا مردم یک شهر یا حتی کل جامعه و اخلاق عمومی، مورد انتقاد و دشنام شاعر قرار می‌گیرد. در شعر فارسی، شهرآشوب‌ها و کارنامه‌ها از نوع هجای اجتماعی محسوب می‌شود زیرا در این‌گونه اشعار، طبقات مختلفی از مردم مذمت می‌شوند. هرچند هجو غالباً منفعتی شخصی را در خود دارد اما می‌تواند دست‌مایه‌ای برای طنز و اصلاح باشد. به همین دلیل برخی معتقدند هجو در شعر فارسی نخستین جلوه طنز است.» (کرد چگینی، 1388: 18)

با این نگاه می‌بینیم که هجو از غرض‌های فردی فراتر می‌رود و جنبه‌های اجتماعی و سیاسی پیدا می کند تا جایی که می‌تواند مانند طنز با هدف اصلاح و سازندگی بیان شود. البته معنای مرسوم و متداول هجو، همان معنای نخستین است که هجو را آمیخته با توهین و بدزبانی می‌داند.

دکتر شفیعی کدکنی در تعریف هجو می‌گوید: «هرگونه تکیه و تأکیدی بر زشتی‌های وجود یک چیز -خواه حقیقت- هجو است.» (شفیعی کدکنی، 1385: 52)

در این تعریف، «تکیه و تاکید بر زشتی‌های وجود یک چیز» (و البته نه یک شخص) مدنظر قرار گرفته است. البته این تعریف نیز چندان کامل و دقیق نیست زیرا گاهی در طنز و هزل هم، این تکیه و تاکید وجود دارد و آنچه گونه‌های مختلف را از هم متمایز می‌کند، هدف، نوع نگاه و شیوه بیان است. (در یادداشت بعدی و پرداختن به ویژگی‌ها و تفاوت‌های گونه‌های شوخ‌طبعی، به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.)

 

فکاهه

برای این واژه در لغت‌نامه دهخدا معانی «خوش‌منشی و لاغ» و «مزاح برای انبساط نفس» آمده است. (دهخدا، 1377: 17195)

آنچه که بر آن «فکاهه» اطلاق می‌شود، معادل مزاح، شوخی و لطیفه است. شاید بتوان گفت بسیاری از اشعار و نوشته‌هایی که امروزه به‌عنوان «طنز» می‌شنویم و می‌خوانیم، درحقیقت فکاهه‌اند که معمولا هدفی جز تمسخر و خنداندن ندارند. در دوره معاصر، مفهوم طنز بیش از گونه‌های دیگر شوخ‌طبعی، با مفهوم فکاهه اشتباه گرفته می‌شود و فکاهه‌سروده‌ها و فکاهه‌نوشته‌ها عنوان شعر و نثر طنز به خود می‌گیرند.

البته باید دانست «رایج‌ترین شاخه شوخ‌طبعی، فکاهه است. این شاخه از شوخ‌طبعی به جهت سهولت نقل و انتشار آن در جامعه، بیش از شاخه‌های دیگر رشد و نمو داشته است.» (امینی، 1385: 18)

عمران صلاحی در مقاله «خنده و مشتقات آن» فکاهه را صورت تکامل‌یافته هزل، و طنز را صورت تکامل‌یافته هجو می‌داند و در تعریف فکاهه می‌نویسد: «فکاهه، هزلی است که از جنبه خصوصی درآید و جنبه عام بگیرد.» (صلاحی، 1376: 54)

تکامل یافتن هزل در این تعریف احتمالا بدین معناست که سخن از مضامینی که بسیار خلاف ادب و اخلاق هستند و با زبانی رکیک بیان می‌شوند، دور می‌شود و فکاهه و مطایبه‌ای شکل می‌گیرد که جنبه خصوصی ندارد و می‌توان آن را به‌منظور خنداندن و انبساط خاطر برای همگان نقل کرد. بنابراین، فکاهه را می‌توان فاقد درون‌مایه‌ای خاص دانست که به لحاظ محتوایی دارای عمق و ژرفا باشد و هدفی جز خنداندن را دنبال کند.

ادامه دارد

 

منابع:

- اصلانی، محمدرضا، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان، چاپ دوم، تهران، 1387.

- امینی، اسماعیل، خندمین‌تر افسانه (جلوه‌های طنز در مثنوی معنوی)، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران، 1385.

- دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جدید، تهران، 1377.

- شفیعی کدکنی، محمدرضا، مفلس کیمیافروش، انتشارات سخن، چاپ دوم، تهران، 1382.

- صلاحی، عمران، مقاله «خنده و مشتقات آن»، سالنامه گل آقا، تهران، 1376.

- کرد چگینی، فاطمه، مقاله «شکل دگر خندیدن»، کتاب طنز5، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران، 1388.

ارسال نظر