تشییع شد بهاران بر دوش صدهزاران
بر دوش صدهزاران تشییع شد بهاران
از خاک عشق جوشید توفان شد و خروشید
شولای شعله پوشید سردار سربداران
ای کوه درد ای مرد! ای جرات جوانمرد!
پاک و زلال رفتی آن سوی چشمه ساران
رفتی و لاله جوشند دلها سیاه پوشند
چون سیل در خروشند این خیل داغداران
غوغای رفتنت را از ابرها شنیدیم
دریا شدیم دریا باران شدیم باران