رویایی در جریان است . در لحظه ای زمان متوقف می شود و همه چیز رنگ و بوی متفاوت می گیرد . نوری تمام تابلو را فرا گرفته که از خورشیدی روشن تر بالای تابلو سرمنشاء میگیرد . اما نمی دانیم واقعا روز است ؟! همین بازی هوش مندانه نقاش با رنگها ما را در ابهام فرو می برد که گویی زمان خاصیت این جهانی ندارد .
فرشتگان در مرکز تابلو چیزی را با خود با آسمان می برند . در عروج برای بردن این امانت از هم پیشی می گیرند. هنوز نمی دانیم آن امانت چیست، تا چشممان به اسلحه ای از نور می خورد که در پایین تابلو تصویر شده است .
فرشتگان روح شهیدی را در پارچه ای از جنس نور به آسمانها می برند. او صاحب روحی پاک بود .
به یاد مرحوم استاد ابراهیم صاحب اختیاری (۱۳۸۸-۱۳۳۶)