یادداشتی از مجتبی احمدی

نگاهی به «طنز» در شعرِ «منوچهر نیستانی»، قسمت پنجم

نگاهی به «طنز» در شعرِ «منوچهر نیستانی»، قسمت پنجم
بررسی طنز در شعر «منوچهر نیستانی»، در دو بخش محتوایی و ساختاری صورت گرفته است.
دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۴
کد خبر :  ۴۱۷۶۳

 

 

اشاره: بررسی طنز در شعر «منوچهر نیستانی»، در دو بخش محتوایی و ساختاری صورت گرفته است. نخست در تحلیلی مضمونی و محتوایی، ضمن ارائه نمونه‌هایی از طنزآفرینی در شعر این شاعر معاصر، به بررسی مفهومی و محتوایی اشعار طنز و طنزآمیز منوچهر نیستانی پرداخته شده است. در بخش بعدی، با توجه به برخی ابزارها و شگردهای ساخت طنز، بهره‌گیری شاعر از این شیوه‌ها در طنزآمیز کردن شعر تحلیل و بررسی شده و نمونه‌هایی از سروده‌های طنز و طنزآمیز نیستانی ارائه شده است.

بخش پنجم این مقاله را در ادامه می‌خوانید.

 

 

در ادامه بررسی طنز در شعرهای منوچهر نیستانی، به شعر «باغ دیوار به دیوار بهشت» رسیدیم که نیستانی در آن «با طنز صمیمی و گاه ویرانگر خود، یک زندگی نمادین در آن سوی زمان را به نقد و سخره می‌گیرد.» (نوری‌زاده، 1382: 44،43)

شاعر در این اثر با در کنار هم قرار دادن متضادهایی مانند بهشت و جهنم یا روشنایی و تاریکی، چه در ظاهر الفاظ و چه در بطن شعر، تاکیدهایی رندانه بر «تضاد» دارد. او همچنین با جزئی‌نگری و شرح دقیق فضا با همۀ جزئیاتش، موقعیت طنزآمیز را به بهترین وجه برای ما می‌سازد.

«طنز شعر در این‌جاست که زخم می‌زند:

از پس میلۀ زندان‌شان

- باغ موعود بهشت -

هریک از زندانی‌ها

با بهت (یحتمل با حسرت)

ما را

خواهد نگریست

و در آتش شدن ما را

ما جادویان

ما خلیلان را با هم

که وفاداری را

همه‌جا

حتی در قعر سقر

مغتنم می‌داریم...

فراز پایانی شعر، جان کلام شاعر است، غبنی عظیم از:

شعرهایی که در انبان ضمیرم پوسید

شعرهایی که در انبوه خیالات حقیرم گم شد...

(نیستانی، 1382: 43)

آیا شعر «باغ دیوار به دیوار بهشت» شکواییه‌ای دردمندانه نیست؟...

طنز نیستانی با همه ظرفیتش آشکار می‌شود و از ابتذال و تباهی، مضحکه‌ای چون شعر «باغ دیوار به دیوار بهشت» می‌سازد و شعر متشکل «کارخانه» را می‌پردازد و یا شعر جذاب «در کوچه‌باغ‌های نشابور» را می‌آفریند...

شعر «شب، روز، شب» از این جمله شعرهاست -شعری‌ست در گذر بیهوده روز و شب، و خالی از طنز هم نیست...». (آزاد تهرانی، 1382: 34و32)

 

شعری با این آغاز:

روز

روز لاطائل تند آمد و رفت

(با چه تعجیلی!

               مثل چاپاری کز جانب سالاری

                                             در جنگ)

و منَش  دیدم، گفتم:

                              «حال‌تان؟ سرهنگ!»

ریشخندم را سر تکان داد و

                به لب راند کلامی بد، و رفت...

(نیستانی، 1384: 110)

و با این پایان:

شب عاطل، شب لاطائل

مثل یک معده ناسالم گاو

روی آبادی ما خالی شد

مردم قریه به خواب

شب، چو شب‌کوری، چرخی زد و

                                        رفت...

روز عاطل به تماشای به‌جامانده او

                                         آمد و رفت...

(همان: 114)

 

محمدعلی علومی در «شرحی بر شعر روز، شب، روز» می‌نویسد: «زبان یا دلالت‌های آشکار، سرراست و مستقیم به مدلول دارد و یا دلالت غیرمستقیم کنایه؛ همچنین زبان مردم، دلالت‌هایی دارد کنایه‌آمیز -که در حدی فروتر از کنایه واقع گشته‌اند- و چنین دلالت‌ها، اغلب بر مبنا و در زمینه فرهنگ غالب مردم شکل گرفته‌اند. منوچهر نیستانی، استاد فرهنگ و زبان مردم با آشنایی‌زدایی از چنان دلالت‌های کنایه‌آمیز، طنز خاص خود را بنا نهاده است. در فرهنگ مردم –که هنوز کارآیی دارد- شب قریه و آبادی خود به خود، آمیخته با این مفاهیم است: شب قریه، تعبیری کنایه‌آمیز است از مهتاب پاک رویاوار، صدای موسیقی چشمه‌ساران، آواز بلبل‌ها و... و طنز است وقتی که نیستانی می‌گوید:

 

«شب لاطائل

مثل یک معده ناسالم گاو

روی آبادی ما خالی شد...»

 

که این‌همه در عدم تناسب است با دلالت‌های کنایه‌آمیز از شب قریه.

همچنین، مردم قریه که علی‌الاصول و طبق پس‌زمینه‌های رایج در فرهنگ مردم، باید مردمی کوشا و دهقانانی راستین(!) باشند، بی‌تحرک در خواب هستند و در شعر، حرکتی اگر هست نه حرکت انسان بلکه چرخش شب‌کور شب است.» (علومی، 1382: 36)

 

غزل‌های نیستانی هم از اشاره‌های طنزآمیز خالی نیست. شاعر گاهی با رندی‌های خاص خود کلمات را در بیت‌های شعر در کنار هم نشانده و غزل‌هایی با رگه‌هایی از طنز آفریده است:

 

«...

گریست تلخ که:

                   «صحرای آسمان خالی‌ست!»

ستاره‌های در او چشم‌های ماران‌اند!

نشان مهر گیاهی در این کویر که دید

- ز مهر و مه- که در این راه ره‌سپاران‌اند؟...»

- «ولی نه! این‌همه الماس‌گونه -در دل شب-

نه سکه‌اند که در قعر چشمه‌ساران‌اند؟

همین تلالؤ الماس‌گونه، می‌گوید

که باز بستۀ امید بی‌شماران‌اند...

تو -تشنه‌کام به صحرا دمیده!- دل خوش دار

که ابرهای سیه، مژده‌های باران‌اند».

(نیستانی، 1384: 199)

 

و باز رنگ تلخی از سیاه‌اندیشی و پوچ‌گرایی که در کارهای نیمایی او می‌بینیم، همراه با همان مواجهه سوگ و طنز، در غزل‌های نیستانی نیز دیده می‌شود.

 

«غزل نیستانی، اجتماعی است و عاشقانه نیست اما در غزل اجتماعی هم نیستانی به دنبال تغییر وضع موجود نمی‌گردد... غزل نیستانی را می‌توان تصویرگر صرف وضعیت موجود قلمداد کرد.» (صراف، 1382: 59)

 

انگار او وضعیت موجود را از دریچه نگاه یک منتقد اجتماعی می‌بیند و تصویر غالباً سیاه کژی‌ها و ناهنجاری‌ها را با طنزی به‌مثابه انتقاد اجتماعی، در قالب شعر می‌نمایاند.

 

ادامه دارد

 

منابع:

- صراف، غلامرضا، یادداشت «خط فاصله- امروز»، فصل‌نامه گوهران، ش2، تهران، زمستان1382.

علومی، محمدعلی، یادداشت «غم‌زدا، گرچه غم‌انگیز تو را بود تو را»، فصلنامه گوهران، ش2، تهران، زمستان1382.

- مشرف آزاد تهرانی، محمود (م. آزاد)، یادداشت «فضاهای تازه شعر منوچهر نیستانی»، فصلنامه گوهران، ش2، تهران، زمستان1382.

نوری‌زاده، احمد، یادداشت «نگاهی گذرا به یک مجموعه‌شعر و خاطره شاعری که ناتمام ماند»، فصلنامه گوهران، ش2، تهران، زمستان1382.

- نیستانی، منوچهر، گزینه اشعار، به کوشش علی باباچاهی، انتشارات مروارید، چاپ اول، تهران، 1384.

نیستانی، منوچهر، یادداشت «وصیت‌نامه ادبی»، فصلنامه گوهران، ش2، تهران، زمستان1382.

 

 

نگاهی به طنز در شعر منوچهر نیستانی، قسمت چهارم

ارسال نظر