شعری از عبدالله مقدمی

تقدیم به حضرت ابوالفضل (ع)

تقدیم به حضرت ابوالفضل (ع)
رندان تشنه لب (اشعار آیینی شاعران طنزپرداز)
شنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۰:۵۱
کد خبر :  ۴۰۷۰۴

 

لبخند زد به خواهش لب‌ها و تشنه ماند

دریا رسید بر لب دریا و تشنه ماند

 

آخر شکافت مشک و به خاک اوفتاد آب

چک‌چک‌ چکید بر سر دنیا و تشنه ماند

 

ابر آمد از تمامی عالم، سیاه و سرد

شد خیس از  تنفس رویا و تشنه ماند

 

از چشمه‌های چشمش دریا پر آب شد

حسرت گذاشت بر دل صحرا و تشنه ماند

 

دنیا چه در برابر خود دید؟ مشک آب

افتاد در برابر سقا‌ و ... تشنه ماند

 

رازی است راز دوست که غیر از لب است و آب

نگشود پیش غیر، معما و تشنه ماند

 

آن ابر تیر خوردهء افتاده روی خاک

بارید روی تشنگی ما و تشنه ماند

 

دریا دوید تا لب عباس و بازگشت

ماهی رسید تا لب دریا و تشنه ماند

ارسال نظر