یادداشتی از مهران حسینی

رابطه طنز با اقتصاد

رابطه طنز با اقتصاد
در بررسی ادوار تاریخی ژانر طنز و به ویژه طنز ادبی عناصر پیرامونی مختلفی به عنوان، محرک، بازتاب دهنده، و سرمنشاء مطرح می‌شوند.
سه‌شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۷
کد خبر :  ۳۸۹۸۸

 

در بررسی ادوار تاریخی ژانر طنز و به ویژه طنز ادبی عناصر پیرامونی مختلفی به عنوان، محرک، بازتاب دهنده، و سرمنشاء مطرح می‌شوند. گاه بوده که یک واقعه سیاسی یا اجتماعی عامل به وجود آمدن شعر یا نثر طنز شده و یا اینکه خود یک شعر توانسته در نقش جریان‌ساز اجتماعی ظاهر شود. گاهی هم اثر ادبی صرفاً بازتابی هنری و شوخ طبعانه از اتفاقات روزگار بوده است تا زمختی و تلخی یک پدیده ناپسند را با بیان تلطیف شده‌ای به اهل زمانه گوشزد کند. اما در میان تمامی عناصری که می‌شود در چهره موضوع آثار طنز در طول زمان ذکر کرد، شاید بتوان گفت اقتصاد و امور مرتبط با منافع مالی یکی از عوامل تاثیرگذار بوده و کماکان نیز هست. البته چهره موضوعات طنز از گذشته‌های دور تاکنون تغییر کرده و بررسی آن می‌تواند از جنبه تاریخی و جامعه شناختی مفید باشد. به عبارتی دیگر این مطلب قابل تحلیل است که سوژه طنز عبید زاکانی و حافظ عمدتاً مبتنی بر ریاکاری و اظهارفضل افراد به ظاهر وارسته یا در کسوت بزرگان و ریش سپیدان است، حال آنکه از بعد مشروطه تاکنون فراوانی پرداختن به مسائل اقتصادی در طنز شاعران و نویسندگان به مرور زمان افزایش می‌یابد.

 

دلایل زیادی وجود دارد که باعث می‌شود سوژه و موضوع یک اثر ادبی طنز به نحو متناسب با واقعیات اجتماعی خلق شود. دلایلی که شاید تحلیل هریک از آنها نیازمند تخصصی خاص در یک شاخه از علوم انسانی است. ما در اینجا نه در نقاب یک دانای کل بلکه تنها با نگاهی تحقیقی یا به عبارت بهتر با دیدگاهی کنجکاو و پرسشگر به بررسی مطلب از دیدگاه‌های احتمالی می‌پردازیم و این منافاتی ندارد با جامعیت مطالب پژوهشی آتی. از این رو چند مورد از دلایل قابل احتمال و اعتنا را به اختصار مرور می‌کنیم.

 

یک دلیل اینکه چرا سویه و پیکان حملات طنزآمیز و شوخ طبعانه به سمت صاحبان زر و زور یا دست‌اندرکاران امور بوده، مشکلات اقتصادی و اضعاف قشر پایین‌دست جامعه است. به طور حتم در جوامع پیشین که دوگانه‌هایی از جنس ارباب و رعیت، سائل و مسئول، فرمانروا و فرمانبر و... فرم دهنده ساختار ارتباطات انسانی بوده‌اند، نگرش صاحبان قدرت به امور اقتصادی نگرشی ملاکانه با حق استثمار کلیه منابع و زیردستان است، و این مسائل از دیدگاه قشری که تحت تملک قرار گرفته چندان قابل نقد و اعتراض نیست. حال آنکه با عبور از نقاط عطف تاریخی و افزایش سطح دانش، آگاهی و توانایی رویارویی افکار عمومی با سطوح قدرت، بحث مطالبه‌گری و انتقاد کم‌کم پررنگتر شده و سبب آشنایی هرچه بیشتر مستضعفین جامعه با حقوق پایمال شده خود می‌شود. یکی از مهمترین این حقوق هم مسائل مادی و حق استفاده برابر از فرصت‌های اقتصادی است که غالباً تحت سیطره رانت‌ها، زیرمیزی‌ها، آقامنشی‌ها و... قرار می‌گیرد و طبقات فرودست جامعه را به جنبش و هنرمند طناز را به واکنش وامی‌دارد. بدین روی عجیب نیست که در سراسر کلیات طنز عبید زاکانی کمتر به مواجهه صریح شاعر با امور اقتصادی برمی‌خوریم و بیشتر تلاش وی به نشان دادن دوئیت‌ها، دروغ‌گویی‌ها، تزویر، خرافه‌پرستی و... معطوف می‌شود. یا به طور مثال طنز حافظ در به چالش کشیدن زهد ریایی، بساط عیش وعاظ و خرقه‌پوشان،  بی‌عملی پارسانمایان جامعه و این قبیل موارد خلاصه می‌شود. اما هرچه به دنیای معاصر نزدیکتر می‌شویم طنزپردازی به امور قابل مطالبه توجه بیشتری را اختصاص می‌دهد و طنزپردازانی مثل ایرج میرزا، میرزاده عشقی، دهخدا بخشی از اهم موضوعات مورد توجه خود را حول محور مطالبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار دادند.

به همین نحو دست طنزپردازان در سبک‌های بعدی(واسوخت، هندی، بازگشت و...) تا به دوران معاصر برای شیواتر کردن این ژانر ادبی بازتر به نظر می‌رسد. البته برخی طنزپردازان معاصر به خصوص در دوران مشروطه به جهت استفاده از زبان صریح از ادبیات تاحدودی فاصله گرفته‌اند اما در کل بسیاری هم هستند که همه امکانات این تطور تاریخی را در خدمت موضوع قرار داده‌اند. شاید سوال این باشد که موضوعات اقتصادی چه ارتباطی با این تطور سبکی دارند؟ در پاسخ باید گفت طنزپرداز معاصر به این دلیل که مجموعه‌ای از سبک‌های ادبی را در انبان مطالعاتی خود از گذشته تا امروز جمع آوری کرده و داراست، گستره موضوعات بیشتری را می‌تواند به عرصه‌ی ادبیات طنز بکشاند. گستره‌ای که به طور مثال با سبک عراقی که بیشتر گرایشات غنایی و عرفانی داشت چندان قابل دسترس نبود. بنابراین پرداختن به امور مادی و اقتصادی در دایره طنز مکتوب امروز نسبت به گذشته بهتر می‌گنجد.

 

سومین دلیلی که به نظر نگارنده می‌رسد باهوش‌تر شدن طنزپرداز معاصر نسبت به دوران قدیم است. از این باب که طنزپرداز در قرن‌های گذشته یا حتی در ابتدای دوران معاصر به شدت در تعارض مستقیم با مقام قدرت قرار داشت. این تعارض تا جایی ادامه ‌یافت که در برخی موارد حتی به حذف فیزیکی شاعرانی مثل میرزاده عشقی ‌انجامید. اما در دهه‌های اخیر طنزپرداز به شکلی زیرکانه روی سخن خود را با واسطه از مقام قدرت بر عملکرد و نتیجه اعمال آن قرار داده و خود را تا حد زیادی از خطرات مصون کرده‌است. بنابراین اعتراض و انتقاد طنزآمیز از وضع اقتصادی یکی از همین گونه برخوردها به عملکرد ضعیف صاحبان مناصب و مسئولیت تلقی می‌شود که اتفاقاً اثر به سزایی  حتی بیش از گذشته بر افکار عمومی و مخاطبان گذاشته است. البته این مدل به چالش کشیدن قدرت هم خالی از خطر نیست و در بسیاری از مواقع اصطکاک‌های ناراحت کننده‌ای به همراه داشته و دارد ولی به طور کلی چنین شیوه‌ای نشان از بلوغ هنری طنازان دارد و هرچه پیش می‌رویم هم ارتقاء می‌یابد.

 

در هر حال شاید بتوان بسیاری از دلایل دیگر را در این رابطه ذکر کرد ولی در اندک مجالی که داریم به همین قدر اکتفا کرده و به عنوان جمع بندی بحث باید به این مطلب اشاره داشت که ضرورت‌های دنیای مدرن و جهان امروز ما ایجاب می‌کند که مطالبات متنوعی از جنبه‌های مختلف برای عموم مردم یک جامعه اهمیت پیدا کند و قطعاً یکی از مهمترین این مطالبات به امور مالی و اقتصادی بازمی‌گردد. فلذا طنزپرداز به عنوان کسی که در کنش و واکنش مستقیم با اجتماع و زمانه خود سیر می‌کند نمی‌تواند چشم بر این امور و مشکلاتی که بر آن مترتب است ببندد. کمااینکه در آثار امروزی به وفور این چنین اشاراتی دیده می‌شود و خود گویای رابطه با اهمیتی است که بین طنز و اقتصاد در روزگار ما برقرار شده است.

ارسال نظر