به گزارش روابط عمومی مرکز تجسمی حوزه هنری، کاوه کاووسی هنرمند نقاش متولد ۵۹ در شهر آبادان است که فعالیت حرفهای هنریاش را از ابتدای دهه هشتاد آغاز کرده است. ۲۶ بهمن ماه نمایشگاه انفرادی نقاشیهای کاوه کاووسی با عنوان «تکیه دولت» آغازگر فعالیت گالری نیان بود و این نمایشگاه تا ۱۷ اسفندماه ادامه دارد.
وی در مجموعه نقاشی اخیرش به بازنمایی بنایی پرداخته که کارکردهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن، حتی در غیاب خود بنا و بهرغم کمبود منابع مکتوب درباره آن، یکی از مهمترین بخشهای تاریخ معاصر ما محسوب میشود.
در این نمایشگاه حدود ۳۰ اثر از مجموعه جدید آثار این هنرمند نقاش به نمایش درآمده و کاووسی در این مجموعه که پژوهش و کار بر روی آن را از سال ۱۳۹۴ آغاز کرده، به تکیه دولت به عنوان یک مکان تاریخی و سیاسی نگاهی تازه داشته است. از وی پیش از این سه مجموعه نقاشی «آچمزشدهها»، «کلهمعلق» و «دژاوو» به نمایش درآمده است.
با کاوه کاووسی درباره مجموعه «تکیه دولت» گفتگویی داشتیم که مشروح آن را در زیر میخوانید.
شاملو در شعری که برای علیرضا اسپهبد نوشته، میگوید «در غیاب تاریخ، هنر عشوه بیعار و دردی است» آیا میشود با رویکردی که شما به تاریخ دارید، این جمله را مانیفست کارنامه هنریتان دانست؟
بله. من امروز در جهانی زندگی میکنم که دچار بحران هویت است، جهانی که گویی هیچ سبقه تاریخی ندارد و به هرکجا که چنگ میزنیم، مأمنی نمییابیم. اگر هم تاریخی هست، همان چیزی است که نه خودمان، بلکه دیگران آن را برای ما ساختهاند. در غیاب چنین عنصر مهمی در زندگی بشر، هنر عشوهای است که صرفاً توجه برمیانگیزد، از سر بیعاری.
شما سه سال وقت صرف مجموعه «تکیه دولت» کردهاید، تحقیقاتتان دقیقاً شامل چه روشها و مواردی بود؟ و در این تحقیقات به چه نکات تازهای درباره تکیه دولت دست یافتید؟
بعد از اینکه تصمیم گرفتم کار روی مجموعه «تکیه دولت» را آغاز کنم، به دلیل اینکه این مکان دیگر وجود خارجی نداشت و نمیتوانستم در آن فضا قرار بگیرم، مجبور شدم اول برای خودم تعریفی از این مکان پیدا کنم و آن را بشناسم و برای رسیدن به این تعریف واحد، تصمیم گرفتم بر روی کاربرد آن تمرکز کنم.
تحقیق میدانی درباره این مکان به شدت انتزاعی بود، چون چیزی وجود نداشت و من در آن بستر قرار میگرفتم و سعی میکردم با تخیلاتم آن را بازسازی کنم.
بعد شروع کردم به تحقیق در کتابها، اما مهمترین کتابی که در این زمینه یافتم کتاب «تاریخ نمایش در ایران» نوشته بهرام بیضایی بود که درباره تکیه دولت تنها در حد چند خط مطلب در آن وجود داشت که به برگزاری تعزیه در این مکان میپرداخت. به واسطه خواندن آن کتاب متوجه شدم که با چه منابع محدودی مواجهم.
بعد دست به دامن مقالاتی شدم که اکثراً به وجه معماری این بنا پرداخته بودند. در واقع متوجه شدم که تکیه دولت به نوعی مهجور مانده و تنها به صورت محدود از بُعد معماری بررسی شده است در حالیکه تعزیه و نمایش مذهبی و ملی کاملاً با اسم تکیه دولت عجین شده بود. من میخواستم فارغ از این وجه، به تکیه دولت بپردازم و اتفاقات و رویدادهای این مکان و تأثیرات اجتماعی و سیاسی و مذهبی آن برایم پررنگ شد و اینکه چقدر این رویدادها میتوانند با نوع معماری و سازه آن عجین باشند.
جدا از تأثیرات اجتماعی و سیاسی تکیه دولت در زمان خودش، این مکان در تجربه زیسته مخاطبِ امروزی چه نقشی داشته است؟
عناصری که من در این نقاشیها به کار بردهام، همچنان در زندگی منِ ایرانیِ امروزی وجود دارد؛ تعزیه، شخصیتهای سیاسی و مذهبی، اجتماع مردمان، نوع برخورد با نمایش و مذهب. قطعاً مخاطب من چون یک مخاطب ایرانی است و همچنان با این عناصر درگیر است، میتواند به نوعی با این آثار ارتباط برقرار کند و به تعبیر و تفسیری از جایگاه و نقش امروز خودش در جامعه دست پیدا کند.
یک مخاطب غربی ناآشنا به تکیه دولت چطور؟ او چه تصویری از این بنا بر اساس نقاشیهای شما به دست میآورد؟
از آنجایی که من در کارهایم درباره هویت ایرانی خودم صحبت میکنم، مخاطب غربی من هم یک مخاطب عادی نخواهد بود. بگذارید اینگونه بگویم؛ اگر کسانی از جنس منتقدان و نظریهپردازان در غرب نبودند که آثار هنرمندانشان را به دنیا معرفی و به آنها دیکته کنند و به نوعی برای هنرشان تاریخسازی کنند، من و شما الان نه این آثار را دیده بودیم و نه به هنر بودنشان صحه میگذاشتیم.
هنرمند کارش را میکند و به واسطه تجربه زیسته در محیط پیرامونش دست به خلق اثر میزند. فکر نمیکنم ونگوگ یا سزان یا حتی هنرمندان معاصرتر مانند فرانسیس بیکن و جف کونز هیچگاه به این فکر کرده باشند که آثارشان در خارج از مرزهای کشورشان چگونه دیده میشود.
این وظیفه هنرمند نیست. ما برای فهم نقاشیهای دیگو ریورا، ناگزیر به مطالعه شرایط فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی آن دوران مکزیک هستیم. بنابراین آنها نیز برای فهم آثار هنری ما قطعاً همین کار را خواهند کرد.
مجموعه تکیه دولت به لحاظ ابعاد کارها و تکنیک دارای نوعی پراکندگی است. به نظر میرسد در این دوران سعی داشتهاید به یک تکنیک و بیان واحد برسید، اما در نمایش کارها دلتان نیامده آن آزمون و خطاها را کنار بگذارید. یا این تنوع بخشی از ویژگیهای این مجموعه است؟
برای خود من هم این تنوع اتفاق تازه و عجیبی بود، چون مجموعههای قبلی من همگی ابعاد و تکنیک واحدی داشتند. اما در مورد تکیه دولت، از زمانی به بعد وسعت دادهها به اندازهای رسید که احساس کردم در یک سایز یا مدیوم نمیگنجد.
در واقع کانسپت و محتوای کار نیاز به این تنوع را ایجاد میکرد. از طرفی نگاه مخاطب و برخورد او برایم مهم بود؛ اینکه بتواند در ابعاد و مدیومهای مختلف با کار درگیر شود و اتفاقاً حالا که کارها به نمایش درآمده، میبینم که این روش به شدت بر روی مخاطب تأثیرگذار بوده و هر کدام از آنها به واسطه درگیری با یکی از این مدیومها و ابعاد با کار ارتباط برقرار کردهاند.
و اگر قرار باشد این مجموعه در اجرا به یک انسجام برسد، انتخاب خود شما کدام تکنیک خواهد بود؟
فکر میکنم کار بر روی فلز، به خاطر ماهیت نقاشیها بسیار مورد توجه واقع شد و اگر بخواهم این مجموعه را جایی تمام کنم، قطعاً از میکس مدیا روی فلز استفاده بیشتری میکنم. وقتی کار روی فلز را شروع کردم متوجه شدم آنچه میخواستم از جنس عناصر بر روی کار نمایش بدهم، حتی بدون دخالت مستقیم من روی فلز نشان داده میشد. شاید این به خاطر نزدیکی بیش از حد این متریال به ابزارآلات تعزیه باشد که تکیه دولت به واسطه آن در ذهن ما نقش بسته است.
تابلوها از نظر رنگ هم ما را به خاطرات مشترکی نزدیک میکنند، خاطرات سنتی، تاریخی و… در واقع شما از رنگهایی استفاده کردهاید که یادآور نقاشی ایرانی است.
نقاشی ایرانی از سالها قبل دغدغه من بوده و در مورد آن خواندهام و مطالعه کردهام و قطعاً تأثیرات خودش را بر روی من گذاشته است. کاملاً مشهود است که این رنگها ردپایی در نگارگری ما دارند، اما این طور نبوده که بخواهم به واسطه استفاده از این رنگها خودم را به آن فضای ایرانی نزدیک کنم. من ناگزیر به استفاده از این رنگها بودم، ضمن اینکه این رنگها را در مجموعههای قبلی هم داشتم.
واقعیت این است که بازگشت به نشانهها، رنگها و عناصر ایرانی میتواند نقاش را در دام کلیشههایی بیندازد که سالهاست گریبان معماری، طراحی لباس، نقاشی و هنرهای دیگر را گرفته است؛ هر جا حرفی از ایرانی شدن به میان میآید، عناصر و رنگهای آشنای سنتی مثل وصلهای ناجور بر اثر هنرمند سنجاق میشود. حتی به جرأت میتوان گفت برخی آثار مکتب سقاخانه هم گرفتار همین نگاه کلیشهای و ساختگی به هویت ایرانی هستند و به نظرم باید نقاشیِ اصیل ایرانی را در دورههایی قبلتر جستجو کرد.
کاملاً موافقم. نقاشی سقاخانه یک جنبش الکن است که به نظر من هیچوقت تبدیل به یک مکتب نشد و ادامه هم پیدا نخواهد کرد. من فکر میکنم اتفاقی که در کارهای من میافتد بیشتر به نقاشی قهوهخانهای نزدیک است تا سقاخانه؛ چون اعتقاد دارم نقاشی قهوهخانهای به شدت ایرانیتر است.
نقاشی قهوهخانهای در ذات خودش مدرن است، در حالی که جنبش سقاخانه با قدم گذاشتن در مدرنیسم اروپایی، با چیزی حدود ۵۰ سال تأخیر نسبت به آن و بدون تجربه حداقل چهار قرن، یعنی از رنسانس تا مدرنیسم به وجود میآید. اگر بخواهم مقایسهای انجام بدهم، نقاشی قهوهخانهای را با نقاشی دوره بیزانس و صدر مسیحیت اروپا مقایسه میکنم؛ به نظر من مکتب قهوهخانه همان نقشی را در هنر ایران بازی میکند که بیزانس در هنر اروپا بازی کرد.
من در مجموعه «تکیه دولت» به نوعی با رجوع به مکتب قهوهخانه و گذر از سقاخانه، سعی کردم قدمی منطقی در جهت رسیدن به یک نگاه و بیان شخصی در آثارم بردارم. حال تا چه اندازه موفق بودهام، چیزی است که منتقدان هنر باید تشخیص بدهند.