پابلو رویز پیکاسو(Pablo Ruiz Picasso) در سال 1881 و در ملاگا(Malaga) بدنیا آمد. پدرش ژوزه رویز بلاسکو(Jose Ruiz Blasco) ، نقاش آکادمیک، در مدرسه هنرها و صنایع سان تلمو(San Telmo) این شهر تدریس میکرد و مانند بسیاری از افراد دیگر، تنها به مسائل ظاهری میاندیشید، خصوصا اینکه با نگرانی خاصی میخواست تا واقعیت را با وفاداری تمام بیان کند. او مربی خوبی برای پابلو بود. پابلو توانست خیلی زود علاقه شدید خود را به نقاشی آشکار کند.
پابلوی جوان، در 9 سالگی با تبحری عجیب که مایه حسرت دیگران میشد موضوعات مختلفی را نقاشی میکرد. وی از همان زمان اهمیت ویژهای برای کبوتران قائل بود. بعدها نیز، گاوها از دیگر موضوعات مورد علاقه پابلو شدند. قدرت جانوران و جنب و جوش لاینقطع گاوبازان، او را به شدّت مجذوب میکرد و این جذبه در تمامی آثارش پیداست. در سال 1891، خانواده او در لاکرونا(La Coruna) اقامت گزیدند و بدین ترتیب، پدر پابلو در در سمت استادی به تدریس نقاشی پرداخت.
پابلو و خواهرش لولا / 1889
در طی چهار سالی که خانواده پابلو در آن شهر اقامت داشتند ماجرای غمانگیزی رخ داد و آن مرگ کوچکترین خواهر او بود. جو هنری حاکم بر این شهر به مراتب کمتر از «ملاگا» بود و خلا هنری مدرسه «سان فرناندو»(Fernando San) شهر مادرید به شدّت احساس میشد. تابلوهائی که طی این مدّت توسط پابلوی جوان طراحی شدهاند، نشان میدهند که او میخواست با پناه گرفتن در کاریکاتور، هرچند به میزان کم ولی تا جائیکه ممکن است، از ناتورالیسم رها شود. علاوه بر اینها، نقاشیهای دیگری نیز که به همان دوره مربوط میشوند نشانگر تسلّط اوّلیه پیکاسو بر پرسپکتیو خطی هستند.
در سال 1895، پدر پابلو عهدهدار مقامی در مدرسه هنرهای زیبای لونجا(Longa) در بارسلون شد. به یمن این پست جدید، خانواده پابلو توانستند تا دوباره به ساحل مدیترانه برگردند. قبل از اینکه خانواده وی در پایتخت کاتالان(Catalane) ساکن شود، پابلو یک ماه در مادرید اقامت کرد و توانست فرصتی بیابد تا از پرادو(Prado) دین بعمل آورده و کارهای ولاسکر(Velazquez) را تحسین کند. پابلو خیلی زود با هنرمندان متعددی که در لونجا درس میخواندند-از قبیل مانویل پالاره(Manule Pallares)، مانولوهوگه(Manolo Hugue)، ژوزه کاردونا(Jose Cardona) و چند تن دیگر-ارتباط برقرار کرد. از سال 1896، آثار پاپلو پیکاسو که بیانگر تسلّط باورنکردنی وی بر نقاشی بودند کمکم ظهور کردند. پابلو این تابلوها را تحت نام مادرش در دوران قبل از ازدواج، ماریا پیکاسو(Maria Picasso) ، امضا میکرد.
پابلو پیکاسو / 1904
در همین دوران، پابلو تصویری نافذ از چهره خود را ارائه کرده است. در این تابلو، جوانی با قیافه خشن و عبوس، به تصویر کشیده شده است. او همچنین اثری آکادمیک تحت عنوان »اوّلین مراسم مذهبی» را در تابلوئی بزرگ نقاشی کرده است. این تابلو، لولا(Lola)، خواهر پابلو، را در حالی نشان میدهد که در مقابل محراب زانو زده و پدرش پشت سر او ایستاده است.
پرتره پیکاسو/ 1896 اولین مراسم مذهبی / 1896
تابلوهای متعدد آبرنگ و رنگ و روغن که پابلو طی اقامت خود در بارسلون کشیده است، همگی بیانگر قدرت شگرفت خلاّقیت وی میباشند. از سال 1899، تمایل به گرایشهای مدرن، او را به طرف اعضای گروه «چهار گربه»(Els Quatre Gats) هدایت کرد. از جمله اعضای این گروه میتوان به رامون کزاس(RamonCasas) سانتیاگو روزینول(Santiago Rusinol) و میکل اوتریلو(Miquel Utrillo) اشاره کرد. این افراد بهطور مرتب در محلی که توسط پر رمو(Pere Romeu) و در بنائی که توسط معمار پوئیگای کادافلاش(Puigi Cadaflach) طرّاحی شده بود، جلسه تشکیل میدادند. افرادی مانند نیتزش(Nietzche) ایبسن(Ibsen)، واگنر(Wagner)، تولوزلترک(Toulouse-Lautrec) و رستّی(Rossetti) به چشم میخورد. این سادهسازی و سادهتر کردن که تحت نفوذ گرکو(Grecco) صورت گرفت به واسطه استفاده از تونهای تیره، تضادها و همچنین ترکیب خطهای مختلف حاصل شده از قلمهای گوناگون انجام گرفت.
در سال 1900، پیکاسو برای اوّلین بار به پاریس رفته و در آنجا توانست آثار بسیاری از هنرمندان مورد علاقهاش را از نزدیک ببیند و مستقیما ارزیابی کند. از آنزمان، پیکاسو بطور مرتب بین پاریس و بارسلون مسافرت میکرد، خصوصا در طی مدت زمانیکه به «دوره آبی» معروف شد. نام «دوره آبی» به این خاطر به نقاشیهای ایندوره او داده شد که رنگ آبی بمراتب بیشتر از سایر رنگهای دیگر در آثار این دوره(1904-1901) به چشم میخورد.
مادر و بچه / 1902 پیرمرد نابینای گیتارسیت / 1903
تابلوی فلوت پان(لذت زندگی) که در آنتیب(Antibes) نقاشی شده است دوره کوتاه نئوکلاسیسیسم را نشان میدهد. پیکاسو در دهه 20 روی این مکتب کار میکرد. شخصیتهای این تابلو، تقریبا بصورت مجسمه در تابلو قرار گرفتهاند و پیکرهای آنها کاملا از زمینه جدا شدهاند. رنگمایههای ملایم و سبک پوست پیکرهه او همچنین آسمان و دریا، از مشخصههای این دوره از زندگی هنری پیکاسو هستند.
بخشی از نقاشی فلوت زن(لذت زندگی) / 1946
این دوره از زندگی خود، از رنگهای محدودی در آثارش استفاده کرد. در تعدادی از نقاشیهای پیکاسو، میتوان ترکیب دقیقی از اکر کمرنگ و پررنگ با رنگهای آبی با درجات مختلف مشاهده کرد. قسمت اعظمی از آثار دوره آبی، نشانی از احساسات غمگین زندگی دارند و یا حد اقل بیانگر حساسیت پیکاسو نسبت به اضطراب و فقر هستند. این آثار در واقع نمایشگر نوعی «فقرگرائی مردمی» میباشند. تابلوهای «زندگی» و «گیتاریست پیر» شاهدی بر این مطلبند.
در سال 1904، پیکاسو با فرناندو الیویه(Fernande Olivier) ، که بعدها همسر وی شد، آشنا گشت. این آشنائی بر روی هنرمند بهطور عمیقی اثر گذاشت و در روح پیکاسو دیدگاهی خوشبینانهتر نسبت به جهان ایجاد کرد و باعث شد تا«دوره صورتی»آغاز گردد. این دوره که در سالهای 1905 و 1906 واقع شده، دوره تسلط رنگ صورتی بر آثار پیکاسوست. افراد شاغل در سیرک، در آثار پیکاسو در این دوره، از موضوعهای اصلی هستند. در واقع در همین زمان بود که پیکاسو به مباحث آرلکن(Arlequins) روی آورد. تأثیر این مباحث را میتوان در تمام زندگی وی مشاهده نمود.
اثار این دوره پیکاسو در رنگهای گرم گم شدهاند. در کنار رنگ صورتی، رنگهای نارنجی و قرمز، فضائی از شادی و نشاط بوجود میآورند که کاملا جدای از فضای نقاشیهای دوره آبی اوست. یکی از آثار بسیار گویا و بیشکّ موفّقترین اثر او، تابلوی «خانواده سلتمبانک»(Famille Saltimbanques) میباشد که سرشار از درخشندگی است و فضائی شاعرانه دارد. باوجوداین، تا آن زمان هیچچیز نزد پیکاسو از جهشی که وی در حال انجامش بود و نتیجه آن در تمامی نقاشی غرب به چشم میخورد خبر نمیداد و یا حد اقل در لابلای آثار پیکاسو اثری از این جهش دیده نمیشد.
خانواده سالتیمبانکوئس / 1905
اثر «کافه، کوزه و کاسه میوه» که در ردیف آثار خلق شده در جریان کوبیسم تحلیلی قرار دارد شخصیتی را نشان میدهد که کاملا از طریق فرمهای هندسی ترسیم شده است به استثنای دست که در پلان اوّل تابلو چنگالی بدست گرفته. اگر امکان تفکیک شخصیت از کادر تقریبا وجود ندارد در عوض ظرف میوه، کاملا و بطور واضح از مجموعه مجزا است. قسمت اعظم این موفقیت، نتیجه استفاده از رنگ سفید است.
کافه، کوزه و کاسه میوه / 1909
«تولوزلترک»، «سزان» و «دمیه» قرار گرفت. علاوه بر این، پیکاسو نوعی دلتنگی نسبت به »گرکو« و همچنین نوعی جذبه حسّاس نسبت به سمبولیسم داشت.
درک این موضوع که نقاشی میتواند چیزی جدای از رونویسی ساده ادراکات تصویری باشد به احتمال قوی به اواخر سال 1906 برمیگردد. با وجود هرآنچه که در مورد هنر«سیاه»(negre L'art) گفته شده است کشف این هنر، چیز بعیدی نیست.
پرتره گرترود ساتین / 1905
این تابلو پرترهای است از ادیب معروف آمریکائی و دوست پیکاسو. در این تابلو میتوان تعدادی عناصر هندسی یافت. این تابلو در سال 1906 کشیده شده است و خبر از ظهور کوبیسم میدهد. بنظر میرسد که چهره این زن و مخصوصا چشمهای او به روش برخی پیکرهها و مجسمههای اوّلیه افریقائی طراحی شدهاند. علاوه بر این، رنگآمیزی این تابلو، مانند بسیاری از نقاشیهای دوره اوّل کوبیسم، کاملا به رنگهای قهوهای و بژ محدود میشود.
پیکاسو، در سال 1907، تابلوی معروف «دوشیزگان آوینیون»(Demoiselles d'Avignon) را خلق کرد. این تابلو، کاملا یک اثر هندسی است و هیچ نوع نمایش واقعگرایانه در آن به چشم نمیخورد. اندام هر پنج زن، توسط خطوط شکسته تصویر شدهاند و فرمها حالت تهاجمی دارند. البته نباید نقش آثار «سزان»را در این تابلو نادیده گرفت. بههرحال برای پیکاسو، این اثر چنانچه کابن(P. Cabannes) بر آن تأکید میکند به منزله ترک «ارزشهای عاطفی» به خاطر«ارزشهای کاملا تجسمی»میباشد. بعد از تجربیات او در این تابلو، تحوّل منطقی که در پیکاسو صورت گرفت باعث شد تا او بهطور کاملا طبیعی و با همراهی«براک» یکی از جالبترین جریانهای پیشرو (آوان-گارد) یعنی «کوبیسم» را پایهریزی کند.
بخشی از نقاشی دوشیزگان آوینگنون / 1907
بین دسته بزرگی از دوستان پیکاسو که وی در پاریس با آنها در ارتباط بود باید به افرادی از قبیل گیوم آپولینر(Guillamume Apollinaire)، شاعر و منتقد، اشاره کرد که مباحث نظری خود را وارد این جنبش نمود. «اندیشههای هنری» وی که بسیار معروفند عبارتند از: «نقاشان کوبیست» به تاریخ سال 1913. علیرغم اینکه او در آن زمان کاملا درگیر مسائل کوبیسم بود و با اینکه نمیتوانست در این مورد قضاوت کند، بااینحال برای کوبیسم چهار گرایش متمایز قائل شد. گرایش اوّل، کوبیسم «علمی» است که توسط پیکاسو، براک و گری ارائه شد. گرایش دوّم کوبیسم«فیزیک» توسط لو فوکونیه(Le Fanconier) ارائه شد. در گرایش سوّم، کوبیسم ارفیک(Orphiqne) «دولونی»، «لژه»، «پیکابیا» و «دوشان» قرار داشتند.
پرتره ماری ترز / 1937
این پرتره مشخصه گرایش پیکاسو به فرمهای کلی و فرمپردازی خاص خود اوست. برخی حالات کوبیسم را میتوان در دورههای بعدی مشاهده کرد. همچنین چرخیدن شخصیتهای روی تابلو که-همانند این پرتره-بنظر میرسند که از زوایای مختلفی کشیده شدهاند هم به دورههای بعدی کوبیسم مربوط میشود. پویائی و تحرک موجود در این تابلو، بواسطه ایجاد تنوع رنگی به نحو خوبی بیان شده است. دست آخر، گرایش کوبیسم «غریزی» است. اگرچه نویسنده، هیچ نرمندی را در گرایش آخر طبقهبندی نمیکند ولی این نکته را باید قبول کرد که هنرمندان زیادی در این گرایش در اروپا وجود دارند. این مهم است که مشخص شود آیا آپولینر کوبیسم را بعنوان یک خط مشی ادراکی متضاد با میل تقلیدی-که مشخصه هنر گذشته است-تعریف میکند یا نه؟
اوّلین مرحله کوبیسم شامل تجزیه ذهنی واقعیت عینی است. این روند، در برخی حالات آنقدر دقیق است که مشکل میتوان بر روی بوم نقاشی، عناصر و چهرههای ترسیمشده توسط نقاش را از هم تمیز داد. بدین ترتیب میتوان گفت که این آثار نوعی تغییر شکل واقعیت هستند چرا که این تابلوها، عناصر گرفتهشده توسط نگاه هنرمند را با تصوّرات ناشی از تفکر و اندیشه او درهم میآمیزند. اگر به این موضوع، محدودیت استفاده از تنها دو رنگ با تنهای متفاوت، یعنی تنها از دو رنگ اکر و نارنجی آمیخته با آبی و خاکستری را اضافه کنیم میتوان فهمید که بیننده تابلو قادر نیست تا از موضوع تابلو سردربیاورد.
بین سالهای 1908 تا 1911، پیکاسو وقت خود را، مانند «براک»، کاملا صرف نقاشی طبیعت بیجان نود ولی باوجوداین، چند چهره نیز نقاشی کرده است. از جمله چهره تاجر تابلوها دانیل هانری کان ویلر(Daniel-Henry Kahnweiler)، بانی بزرگ هنر پیشرو. باید ذکر کرد که این تابلو به مشخصههای سنتی چهرهنگاری و پرترهسازی تفاوت بسیار دارد چرا که هدف چهرهنگاری، اوّل از همه، شباهت(سازی)است در حالیکه این تابلو، تنها یک تجسم ذهنی است.
چهره تاجر تابلوها دانیل هانری کان ویلر / 1910
در سال 1911 حرکت عظیم »کاغذهای چسبان»که پایه و اساس کلاژ قرار گرفت، آغاز گشت و بعدها نیز توسط هنرمندان زیادی مورد استفاده قرار گرفت. به لطف این ننوآوری که توسط پیکاسو و براک ابداع شد کوبیسم بهطور محسوسی از کوبیسم تحلیلی به کوبیسم ترکیبی تغییر یافت. جزئیات نیز به اندازه کلّ تابلو جالب و گیرا شدند ولی هنوز همآنچنان حائز اهمیت نبودند. جزئیات، تنها به قسمتهای چسبیده محدود میشوند در حالیکه بقیّه تصویر بسیار واضحتر است. هرچند که اولین کارهای کلاژ، با تکه کاغذهائی با کیفیت و در شکلهای مختلف بوجود آمد ولی بااینحال تکههای روزنامهها یا مجلات اهمیت بیشتری داشتند. کمکم پیکاسو مواد جدید دیگری را نیز وارد این نوع کمپوزیسیون کرد. این شیوه کار که امروزه کاملا شبیهسازی میشود در آنزمان انعکاس گستردهای در میان هنرمندان پیشگام این هنر ایجاد کرد و این هنرمندان هم بنوبه خود این فنّ را بکار گرفتند. علاوه بر این، نقاشان زیادی که بواسطه این ابداع پیکاسو سر ذوق آمده بودند شروع به این کار کرده و در این راه تجاربی نیز کسب نمودند که میتوان تابلوهای آنها را از لحاظ کیفیت با آثار «نقاشی واقعی» برابر دانست. دادائیستها و سورئالیستها نیز فنون تازهای را ارائه نمودند که عبارتند از «خراشیدن» و «مالش دادن». علاوه بر تابلوهائی که از طریق چسباندن تکه کاغذها بوجود میآمدند، پیکاسو یک سری تابلوی رنگ و روغنی نیز ارائه کرد به نام «زیبای من»، که آنها را به یکی از دوستان خود، اوا(Eva) هدیه کرد. این تابلو، طبیعت بیجانی را نشان میدهد که در آن چند آلت موسیقی همراه با تعدادی ورق بازی، لیوان، بطری و کلمات و نامهها یبریدهشده و پراکنده به شم میخورد. از لحاظ بکارگیری رنگها، نقاشیهای این دوره بسیار غنیتر از دوره تجزیهای میباشند. در این تابلوها، تمامی رنگهای مختلف مورد استفاده قرار گرفتهاند و اغلب میتوان آنها را با کنتراستهای متنوع پیدا کرد.
زیبای من / 1912
در سال 1917، پیکاسو تابلوهای بسیار متفاوتی کشید مانند «پرتره بلانکیتا سارز»(blanquita Suarez) و یا «زنی بر روی مبل» که هردو در حال حاضر در موزه پیکاسو در بارسلون قرار دارند. در تابلوی اوّل، تأثیر کاغذهای چسبان کاملا واضح است و رنگآمیزی، تنها به سه رنگ سبز و سیاه و قرمز محدود میشود. تابلوی دوّم که به کوبیسم ترکیبی محض شباهت دارد در محدوده یک اثر غیرفیگوراتیو آفریده شده و درک آن بسیار مشکل است. باید متذکر شویم که پیکاسو هرگز هنر آبستره را به فراموشی نسپرد.
پرتره بلانکیتا سارز/ 1917
در همان سال، دیاغیلو(Diaghilev) ، پیکاسو را مأمور کرد تا لباسها و دکور باله پاراد(Parade) را بر اساس متنی از ژان ککتو(Jean Cocteau) و موسیقی اریک ساتی(Erik Satie) طراحی کند. در همان ایام بود که پیکاسو با الگا ککلوا(Olga Koklova) رقاصّه باله روسی، که بعدها اوّلین همسر پیکاسو شد، آشنا گشت.
بخشی از نقاشی منین ها / 1957
این تابلو یکی، از چندین نمونه ایست که پیکاسو از روی تابلو معروف «ولاسکز»کشیده است. پیکاسو به ترتیب، اوّل از شخصیت اصلی یعنی دختر کوچک پادشاه، سپس از همسران او، زنان قدکوتاه درباری و آخر سر از ترکیب کلّی تابلو الهام گرفته است. تغییراتی که پیکاسو بواسطه طراحی کلّی شخصیتهای اصلی تابلو ایجاد کرده (مانند تغییرات نامحدود رنگها)، نوعی الگو در زمینه توجه خاص به ساختارگرائی در نقاشی را بوجود آورده است.
پولسینلا(Pulcinella)، در سال 1921 باله کادرو فلامنکو(Quadro Flamenco) و در سال 1924 باله ترن بلو (Train bleu) را طراحی نمود. به موازات آن، پیکاسو آثار تصویری خود را ادامه داد. او نوعی کلاسیسم را در آثار خود ارائه کرد که مملو از خطوط منحنی بود. همه این آثار، دارای شخصیتهای تنومند و سنگین و ترکیبهای کاملا زیباشناسانه بودند مانند «فلوت پان»(La Flute de Pan) (پاریس، موزه پیکاسو) و تابلوی«سن زن در لافونتن»(Trois Femmes a la Fontaine) (موزه هنرهای مدرن، نیویورک). بهرحال، حتی در اوج کلاسیسم، پیکاسو هیچوقت تجارب پیشین خود را از یاد نبرد.
سه زن در لافونتن / 1921
تابلوی«سه موسیقیدان» (موزه هنر، فیلادلفیا)که در سال 1921 کشیده شده است شاهدیست بر این مدّعا. مدتی بعد پیکاسو با جنبش سوررئالیسم ارتباط برقرار کرد. این جنبش، تا جنگ جهانی دوّم، چشمانداز هنری را زیر سلطه خود داشت. پیکاسو از آنجائیکه با آندره برتون(Andre Breton) رهبر معنوی سوررئالیستهای پاریس ارتباط داشت، با راه و روش خود، ایدئولوژی این جنبش را برعهده گرفت. او تماموقت خود را صرف کشیدن تابلوهائی از زنان و مردان برهنه نمود. این تابلوها که با کاراکتری غیرعادی و عجیب کشیده شدهاند میتوانند با نظریه فروید انطباق پیدا کند. تابلوی «زنی در کنار دریا» (موزه هنرهای مدرن، نیویورک) از اینگونه میباشد.
سه موزیسین /1921
در دهه 30، پیشرفت پیکاسو با خلق تابلوی معروف «گرنیکا»(Guernica) (موزه «کازن دل بوئن» در مادرید) به اوج خود رسید. او از اوّل ماه مه 1937 شروع به کشیدن طرحهای اولیّه کرد، یعنی تاریخی که نیروی هوائی آلمان روستای باسک را بمباران کرد. طرحهای اولیه، در تابلو بزرگی، با رنگمایههای سفید و سیاه و خاکستری و در ترکیبی پیچیده بکار گرفته شدند. در تابلوی گرنیکا، 9 شخصیت و عنصر را میتوان مشاهده کرد:چهار زن، یک بچه، یک مجسمه، یک گاو، یک اسب و یک پرنده. در مورد معنی«گرنیکا» توضیحات زیادی دادهاند امّا تفسیر آن هنوز هم مشکل است. در آنزمان، پیکاسو با دوراماآر(Dora Maar) زندگی میکرد. اینطور بنظر میرسد که او برای پیکاسو، نقش مدل برای ترسیم پیکره زنان که در این تابلو وجود دارند را ایفا کرده است. در این فرسک، پیکاسو سبک مخصوص خود را استحکام بخشید. پیکاسو تا آخر به این جهتگیری وفادار ماند هرچند که مراحل مختلفی در زندگی هنری و خلاقه او دیده میشود. این جستجوگر خستگیناپذیر در تمام طول زندگی خود از کار در چندین جهت مختلف دست برنداشت. جا دارد تا از قدرت خلاقیت شگرف پیکاسو بیشتر صحبت شود. پیکاسو آثار تصویری زیادی از خود برجای گذاشته است. او همچنین تعداد قابل توجهی مجسمه ساخت. پیکاسو مانند بسیاری دیگر از هنرمندان عصر ما، لیتوگرافی و حکاکیهای بسیاری خلق کرده، که این آثار بطور شایان ذکری در شهرت پیکاسو سهم دارند.
در کارهای دهه 50، باید از سری معروف«منین»(Menines) و همچنین از تابلوهای«پیژون»(Pigeons) یاد کرد که در موزه پیکاسو در بارسلون نگهداری میشوند. برخی ادّعا میکنند که تابلوهای پیژون به عنوان راه گریز و تنفسی برای پیکاسو بودهاند چرا که تابلوهای «منین» دارای پیچیدگی بسیار بود. مطمئنا این مطالعات اصولی که بعد از تابلوی معروف ولاسکرّ صورت گرفته کار زیادی میطلبیدهاند. از 58 تابلوی این مجموعه، 44 تابلو در واقع نوعی برداشت از آثار استاد باروک میباشند، 9 تابلوی به اقامتگاه پیکاسو در شهر «کان» مربوطاند و پنج تای دیگر پرترههائی هستند از همسر پیکاسو، «چاکلین»(Jacqueline) که تا آخر عمرش در کنار پیکاسو باقی ماند.
ژکلین نلینگ / 1954
پیکاسو، در این تابلوها قدرت تخیل عجیبی از خود نشان داده است. هر تابلو در نوع خود بینظیر میباشد. روش ترکیب هر تابلو دائما در حال تغییر است. با توجه به اهمیت این یا آن شخصیت و جسم یا هر قسمت از تابلو، ترکیب رنگمایهها و تکنیک نیز تغییر میکند. پیکاسو رنگ و روغن را نیز به خوبی نقاشی آکریلیک بکار برده است. او با اینکار نتایج متفاوتی بدست آورده است. اگر او با رنگ و روغن بیشتر روی قشر ضخیم رنگ و اثر ضربات قلم مو تأکید میکند برعکس با نقاشی آکریلیک سعی میکند.
گرنیکا /1937
این اثر تخیّلی، به نشان واقعی از هنر قرن بیستم مبدّل شده است. رنگهای سیاه، خاکستری و سفید، نوعی فضای چند تکه را بطرز موزونی ایجاد میکنند. این فضا توسط دستهای دراز شده و دهانهای باز شده از فریاد و وحشت، تمامی خشونت و قهر عاطفی نقاش را با خشم و ناامیدی هموطنان کشته شدهاش درمیآمیزد. «گرنیکا»برای اوّلین در پاویون اسپانیائی نمایشگاه بین المللی پاریس در سال 1937 به معرض دید عموم گذاشته شد. تا سطوح کاملا صاف پدید آورد.
امّا در مورد تابلوهای «پیژون»؛ میتوان آنها را به اولین نقاشیهای دوران کودکیش-که در«ملاگا» و با راهنمائی پدرش کشیده بود-نزدیک دانست، ولی چنانچه از دریچه رئالیمس نگاه کنیم آثار پیکاسوی جوان بعد از بلوغ، از آزادی بیشتری برخوردارند. در این آثار، پیکاسو قریحه خود را که طبیعتی مدیترانهای دارد آزاد میگذارد. به عنوان مثال پرندگان در لابلای پنجرههای رو به فضای باز و گسترده آبی، جائیکه دریا و آسمان بهم میرسند، یکییکی پرواز میکنند.
نقاشی های پیژون / 1957
در سال 1959، پیکاسو مجموعه مهمی از حکاکی را در مورد گاوبازی ارائه کرد. او در این مدت کار خود را با میل و رغبت تمام انجام میداد و این موضوع را در اثر معروف خود «مینوتوروماشی»(Minotauromachie) با نزدیک ساختن آن به اسطورهشناسی، آورده است. در بین کارهائی که پیکاسو در سالهای آخر عمر خود آفرید باید از «لافریزد لکل در شیتکتور»(D'Architecture La Frise de L'Ecole) بارسلون به همراه گچبریهای (تزئینات روی دیوار) آن نام برد. این آثار، براساس یک سری نقاشی که او در سال 1962 برای این ساختمان انجام داده طراحی شدهاند. در سال 1970، نمایشگاه بزرگی از نقاشیهای سال قبل او در قصر پاپها(Palais des Papes) در آوینیون برپا شد. با وجود اینکه پیکاسو نزدیک به 90 سال داشت ولی هنوز فعالیت چشمگیری از خود نشان میداد. اکثر آثار ارائهشده در این نمایشگاه، تابلوهائی با اندازههای بسیار بزرگ بوده که با قلمهای پهن و بزرگ و رعایت مشخصههای کامل کمپوزیسیونهای او کشیده شده بودند و تعدّد و تنوع رنگ در آنها به وفور به چشم میخورد:تخته رنگی غنی و سرشار از رنگهای متنوع و متضاد. پیکاسو، یک سال قبل از مرگ خود، پرترهای از خود را ارائه کرد. او در این تابلو، به طرز بسیار خوبی، خصوصیات خود را با نشان دادن چهرهاش که بیشتر به نقاب غمگینی تبدیل شده بیان کرد.
لافریزد لکل در شیتکتور/ بارسلون به همراه گچبریها(تزئینات روی دیوار) /
آثار پیکاسو از دهه بیست شناخته شده و ارزش آنها بر همگان آشکار شد. بسیاری عقیده دارند پیکاسو کاملترین، غنیترین و خلاقترین هنرمند قرن بیستم است. بیعلت نیست که آثارش موجب شده تا همگان وی را تحسین کنند. اثار پیکاسو، چه تئوری و چه عملی، به عنوان نقطه شروعی برای بسیاری از محقّقین بشمار میآیند. در اینجا، جملهای را از خود پیکاسو نقل میکنیم:
«آنهائی که سعی میکنند تا تابلوئی را تفسیر کنند اغلب مواقع راه را خطا میروند... چطور میخواهید که بینندهای از دیدن تابلوئی همان احساس را پیدا کند که من از کشیدن آن داشتم؟ (... ) چگونه میتوانید در رویاهای من وارد شوید؟ چطور میخواهید در غرایز و آرزوها و افکار من که سالهای زیادی صرف شده تا آماده شوند وارد شوید؟ چگونه میتوانید علیرغم میل باطنی من، آنچه را که در این تابلوها نهادهام بدست آورید؟»
فرزین طالبی