شکار جایزه... (قسمت آخر)

شکار جایزه... (قسمت آخر)
یونان، سرف را از یک‌سو به خاطر ارتباط با یادگارها و شکوه و از سوی دیگر به خاطر سادگی و سرزندگی‌، مبهوت‌ می‌سازد‌.
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۷
کد خبر :  ۳۴۲۳۵

...

در نقاشی معروف ایدا روبین اشتاین(1911) به هیچ‌عنوان اثری از روند «رسواگرانه» وجود ندارد. اما شدت شخصیت‌پردازی بی‌حد است. شخصیت‌ ایدا روبین اشتاین، سرف‌ را‌ تکان داد. زمانی‌که سرف‌ او را بر روی صحنه می‌بیند تصور می‌کند که چه‌ تصویر پرتأثیری بر روی بوم نقاشی می‌تواند پدید بیاورد. مفسری از رقص با سبک، ظریف‌ و با‌ این‌‌ وجود چالاک، مدل جدید سرف‌ بود‌ و او‌ از آن، تصویری مناسب با تأکید بر حرکات خارق العاده و برجسته این زن رقاص ساخت.

نینا سیمنوویچ یفیمووا که هنگام کار‌ سرف‌ به‌‌ آتلیه وارد می‌شود، روبین اشتاین را چنین توصیف‌‌ می‌کند‌: «چهره بیضی او به ظاهر بدون کوچکترین‌ نقصی با خطوط ظریف قلم نقاشی شده است. استخوان بینی اشرافی، چهره‌ای‌ دوست‌داشتنی‌، مات‌‌ بدون سرخی، با موهای پرپشتی در پشت آن... ». فیگوری مدرن‌، اما چهره انگار از زمان گذشته ریشه‌ گرفته است. از بومیان قدیمی افسانه‌ای. این اصالت، سرف را جذب‌ می‌کند‌، زیرا‌ این زن هر فکری را به‌ سمت چیزهای سطحی و مشابه می‌کشاند‌. سرف‌‌ می‌گوید که او «دهان ماده شیر زخمی را» دارد.

نقاشی روبین اشتاین کاملا با تمام معیارهای‌‌ سبک‌ جدید‌ پدید می‌آید. این بالرین مشهور مدل سرف می‌شود‌ و سرف‌ مانع از تداعی معنایی می‌شود که این‌ فیگور نقاشی در واقعیت قابل مقایسه باشد‌. سرف‌ از‌ ایدا روبین اشتاین پرتره نمی‌کشد بلکه تصویری‌ می‌کشد که مدل برای آن به سرف‌ امکان‌ بسیاری‌ عرضه داشت. در کنار آن به دنبال ایجاد ارتباط بین‌ واقعیت و احتمالات‌ است‌؛چیزی‌ که برای هنرمندان‌ مدرن اصولا شناخته شده است و تقریبا در تمام‌ نقاشی‌های سرف وجود‌ دارد‌. تمام خطوط برجسته‌ فیگور بر روی تابلو آورده می‌شود. «در رنگ‌آمیزی‌ فقط سه‌ رنگ‌ به‌ کار می‌رود: آبی، سبز و قهوه‌ای، بدون ارتباطهای معمول، هرکدام مجزا و در جای‌ خاص خود می‌آیند‌. نه‌ رنگ، نه ترکیب‌بندی و نه‌ پرسپکتیو، فضایی را که فیگور در آن قرار‌ گرفته‌، نمی‌شناسانند‌. آدم تصور می‌کند، انگار مدل ننشسته‌ بلکه دراز کشیده است و به واسطه آن در تمام‌‌ هیجانات‌ و مبالغه‌ مدل، احساس ضعف و بی‌پناهی‌ دیده می‌شود.

یکی‌ از‌ آثار سالهای پایانی زندگیش، نقاشی‌ شاهزاده اورگا اورلووا(1911) است. ترکیب‌ ایده‌آل و رنگ‌آمیزی نقاشی اورلاو‌ به‌ معنای واقعی‌ کلمه کلاسیک است. پالتو پوست گرمی که از روی‌ شانه‌ها‌ به‌ زیر افتاده و با لباس آبی در نور‌ قرار‌ گرفته‌‌ کنتراستی ایجاد می‌کند و بر ساختار صاف و مات‌‌ بافت‌، گردن لطیف و دستهایی که گردنبند مروارید گرفته‌اند، تأکید می‌کند. سرف تکثر ساختاری و تصویری‌ را‌ در ارایه اشیایی که در‌ اطراف‌ اورلاو است‌ ارایه‌ می‌کند‌. مثلا گلدان چینی صربستان بر روی‌‌ میز‌ تذهیب شده و یا نقاشی‌های قدیمی، اما بدون آن‌ که به کپی طبیعی‌ از‌ جهان اشیا گرفتار بیایند. هنرمند به‌ شکلی عالی، مشکل ترکیب‌ ریتم‌-فضا را حل می‌کند. این‌ خانم‌ در گوشه اتاقی بزرگ نشسته است. زمینه‌ پشت او دیواری صاف نیست بلکه‌ گوشه‌ای‌ است که‌ برای او مثل‌ صحنه‌ تئاتر‌ شده است. همه‌ اشیا‌ معماگونه ارایه شده‌اند و آدم‌ ‌می‌پرسد‌ بالاخره چه چیز در این اتاق بزرگ و با عظمت که شاهزاده خانم‌ در آن‌ نشسته‌ است، قرار دارد. اما این اشیای‌‌ معماآمیز‌، هیچ اشتراکی‌ با‌ ترکیب‌بندی‌ اتفاقی نقاشی‌ ندارند. همهء‌ اشیای نمایش داده شده به هماهنگی‌ ترکیب‌بندی می‌رسند و زندگی سرشار از شهرت و معروفی را نشان‌ می‌دهند‌.

شاهزاده اورگا اورلووا(بخشی از اثر)؛ والنتین سرف

سرف از وحدت کامل و شخصیت شاهزاده‌ خانم‌‌ مسرور‌ شده‌ است‌. ظاهر آراسته، «اصالت» او‌، بی‌ دغدغگی، اشیای گران‌قیمت و «سبک» او، منبع‌ باارزشی در اختیار هنر سرف قرار داد. اما ما‌ زیبایی‌‌ مهتاب‌ را در پیش روی خود نمی‌بینیم-چیزی‌که‌‌ معمولا‌ در‌ پرتره‌های‌ سفارشی‌ دیده‌ می‌شود. فردگرایی این زن به هنرمند اجازه می‌دهد تا تیپ‌ مشخص اجتماعی را خلق کند. چشمان تیز واقعگرایی‌ خشک و دست محکم استاد، فرم هنری درست را می‌یابند‌. نیم‌رخ فیگور ثابت مانده است و این حالت یک‌ استاندارد مشخص و جدید را نشان می‌دهد. درست‌ مشابه آن‌چه که در شخصیت‌پردازی پرتره‌های قرن‌ 18 و فرم‌های سنتی و پایدار وجود داشت. سرف بر‌ مبنای‌ ژانر نقاشی پرتره، شمایل‌سازی خود را همزمان به کار می‌برد. پرتره شاهزاده خانم‌ اورلاو به شکل خارق­العاده شمایل‌پردازی است. حالتی که بعد از بارها مقایسه و تغییر به دست‌ آمده‌، اطراف فیگور، ترکیب‌بندی و هارمونی معماگونه، عظمت اشراف‌منشانه نقاشی، همگی حد الامکان همان‌ جزئیات مرتبط از خصوصیات شاهزاده خانم را می‌سازد که برای پرتره‌های‌ سفارشی‌ ضروری‌ است.

در نقاشی‌های بعدی‌ سرف‌، سبک مدرن به نوع‌ روسی به اوج می‌رسد. حتی ممکن است گفته شود که‌ تکامل آن متأثر از آثار سرف است، چیزی‌که به نوبه‌‌ خود‌ در نقاشی روسی راه‌ جدیدی‌ و جست‌وجوی‌ امکانات جدید است.

سرف در نقاشی پرتره را با قاعده و ثابتی را می‌پیماید. با این‌حال در ترکیب‌بندی موضوع که در گفت‌وگو با سرف «دهاتی» ذکر شده است، فقط تغییراتی در درون‌ این‌ ژانر نمی‌آید. نقاشی این ژانر از قدرت خلاقه هنرمند خارج می‌شود. نقاشی تاریخی از سال 1900 روزبه‌روز گسترش می‌یابد و بعد سرف‌ بر آن غالب می‌آید. این روند هم به خاطر‌ نزدیکی‌‌ سرف با‌ گروه «جهان هنر» است که اعضای آن‌ طرفدار ژانر تاریخی هستند. و این در آثار آنها چیزی‌ خاص‌ و برای نقاشی روسی شخصیتی جدید به همراه‌ دارد.

در بررسی آثار‌ سرف‌ در‌ آغاز دهه اول قرن‌ بیستم به ژانر تاریخی برمی‌خوریم. نقشی زنده را همان اقتضای سبک، بازی می‌کند ‌‌که‌ درمورد آنها صحبت شد. وقایعی که جهان پیرامونی را دربرگرفته‌ است و هیچ قدرت‌ درونی‌ ندارد‌، هیچ موجودیتی را به‌ نمایش نمی‌گذارند و فقط به عنوان ذهنیت برای‌ دریافت بی‌واسطه و غرض‌آمیز از‌ علاقه است. این‌ موضوع برای هنر مدرن اختصاص نیافته است. تاریخ، امکانات بسیاری‌ برای انکار واقعیت ارایه‌‌ می‌کند‌.

اولین نقاشی‌های تاریخی سرف در تصویرپردازی‌ کتاب ان. کوتپو «تزار و شکار سلطنتی در روسیه» است، شکل می‌گیرند، به یادگاری مهم این ژانر اشاره‌ دارند. درست در همین‌جا، نقاشی تاریخی برای استاد‌ «جهان هنر» جذابترین ژانر است. آنها در جهان‌ رویاهای رمانتیک گذشته ظاهر می‌شوند و از سبک‌ دوران گذشته به وجد می‌آیند اما در همین حین همیشه‌ جایگزینی راحت و شاعرانه از اشیا را‌ در‌ اختیار دارند. درپی تلاش برای کار روی سطح دیوار از تکنیک رنگ‌روغن صرف‌نظر کرده و بیشتر با گواش، پاستل و تمپرا کار می‌کند. یعنی این‌که با رنگ‌هایی که‌ از محیط متأثر نمی‌شد‌ و حالت‌ کامل مدل را نمی‌خواهند.

نقاشی‌هایی که سرف با تمپرا رنگ‌آمیزی می‌کند، سوارکاری پترز دوم، ملکه الیزابت در شکار، کاترین دوم در شکار، پتراول در شکار (1902-1900)، همگی از‌ قواعد‌ «جهان هنر»پیروی‌ می‌کنند. سرف هیچ علاقه‌ای نسبت به وقایع مهم‌ تاریخی از خود نشان نمی‌دهد. برای این هنرمند، مسئله مهمتر، مسئله روحی است نه درگیری‌های‌ بزرگ یا وقایع‌ تاریخ‌. چیزی‌ که آثارش را به طرح‌ ژانر‌ تاریخی‌ که از سوی «جهان هنر» جانبداری می‌شود، نزدیک می‌کند. در تصاویر او چیزی زنده اتفاق‌ نمی‌افتد. کاترینای پیر سرش را برگردانده‌ و به‌ سوی‌ محبوب پیشین خود که او را به سمت‌ اسب‌ می‌برد، می‌خندد. پتر اول به کسی که از روی اسب افتاده، می‌خندد. الیزابت و پتر دوم به مردمی که از‌ پیش‌رو‌ می‌آیند‌ نگاه می‌کنند.

 

سوارکاری پتر دوم و ملکه الیزابت در شکار؛ اثر والنتین سرف

درگیری در پیش سرف حتی معنای دیگری‌ می‌دهد‌ (مهاجران در لباس مندرس و قیصر با لباس‌ مرتب با شاهزاده خانم؛ پتر جوان که حتی گردوغبار روسیه قرون‌ وسطی‌ را‌ از اشیای کوچک هم تکانده‌ است و ملاک‌های نامرتب) اما این هم‌ یک‌ جوری در پس‌زمینه رخ می‌دهد، شخصیت تصویر مشخص‌ نمی‌کنند که روح زنده زمان کاترین و پتر وجود‌ دارد‌. تصاویر‌ سرف کاملا قانع‌کننده و طبیعی هستند. در نقاشی سوارکاری پتر دوم و ملکه الیزابت‌ در‌ شکار‌ می‌شود به وضوح دویدن اسب و سگ را دید که از جلو مهاجران ساکت رد‌ می‌شوند‌. انگار‌ آنها ثابت هستند و زمین در زیر پای آنها حرکت می‌کند. دورتر در نزدیکی کلیسا‌ جایی‌که‌ از نظرها پنهان‌ می‌شود، پرندگان وحشت کرده به هوا می‌پرند و تمام‌ روستای روسی‌ فقیر‌ که‌ سرف با رنگ تمپرا پس‌زمینه‌ را پرداخته است، ناآرام شده است. درست در همین‌‌ جاست‌ که ژانر سرف با تصویر تاریخی پیوند می‌خورد: اسب‌های مطیع سرفی در چراگاه‌ می‌چرند‌، خانه‌هایی‌ دیده می‌شود که بر فراز آن آسمان‌ ابرگرفته خاکستری شده است.

نقاشی‌های تاریخی سرف واقعی‌ هستند‌. روسیه‌ای که او از قرن نوزده به تصویر کشیده، از روی نشانه‌هایی‌ قابل‌ شناخت‌ است که این استاد آنها را با احساس ظریف تاریخی درک کرده است.

تصویرسازی اثر‌ شکار‌ تزار‌ برای سرف‌ واقعه‌ای مهم نیست. سرف بعد از 1905 زمانی‌که به‌ طور‌ جدی‌ با پشتکار سرفی در دوران پتر اول غرق‌ می‌شود، با دوران دگرگونی روسی - دوران باشکوه‌ اما‌ متضاد‌ با دوران نقاش -هماهنگ است. او در این‌ زمان به ژرفایی خالص‌ و اصیل‌ در نقاشی تاریخی، دست می‌یابد. این دوران‌ به‌ سرف‌ کمک می‌کند تا تأثیراتش را از مشاهدات‌ وقایع‌ تاریخی جمع کرده و افکارش را در مورد سرنوشت میهنش که در سال‌ 1905‌ حماسهء‌ قهرمانی انقلاب را خلق کرد‌، تصویر‌ کند.

در‌ برداشت‌ سرف‌، خود پتر اول ضرورت تحول‌ روسیه‌ را‌ مجسم می‌سازد. پتر، روسیه را به شکلی‌ سنگدلانه و مستبدانه اما باعظمت و باشکوه‌ در‌ رفرم‌ غیرتمندانه‌ای به راهی سخت و درست‌ هدایت می‌کند. این تفکرات‌ در‌ پیش سرف تجسمی واقعی از‌ شخصیت‌‌ تاریخی و حقیقی پتر اول به وجود می‌آورد که هم‌ پیچیده و هم متناقض است‌ و ترس‌ و تعجب را به همراه‌ دارد‌.

به‌ خصوص‌ طرح سرف از‌ پتر‌ اول(1907) با وضوح‌ و کمال‌ بیان می‌شود. این نقاشی به سفارش‌ کنبل انجام می‌گیرد. وی قصد دارد تصاویری تاریخی‌‌ برای‌ مدارس عرضه کند. ناشر به سرف‌ پیشنهاد‌ می‌کند پتر‌ را‌ با‌ ساختمان پترزبورگ نشان دهد موضوعی که برای سرف بسیار جالب است. پیکری‌ زنده و پر‌ از‌ نیروی حیات، شخصیت بزرگ تاریخی را‌ نشان‌ می‌دهد‌ و وجود‌ دورهء‌ کاملی در مسیر‌ تکامل‌‌ روسیه را آشکار می‌سازد. پتر سرف اصیل‌ترین پتر در هنر روسیه است. پتر در این تصویر‌، به‌ سمت‌‌ ساحل نوا قدم برمی‌دارد، پرحرارت، سحرآمیز و مهیب‌؛همان‌طورکه‌ بود‌: بلندقامت‌ با‌ پاهای‌ بلند مثل‌ «چوب» و سری کوچک که متکبرانه بالا گرفته است. هنرمند در پتر حرکاتی متعصبانه و رفرمیست از نابغه روسیه و هم آدمی با قدرت وسیع و خلاقانه را متصور‌ می‌سازد.

پتر بزرگ در این تصویر تاریخی، به اندازه واقعی‌ خود ترسیم شده است. پتر بر طبیعت و انسان حکومت‌ می‌کند و این به شکل ترکیب‌بندی زیر‌ مطرح‌ شده‌ است: فیگور او که کمی از پایین به آن نگاه شده است، از پس‌زمینه، ‌آسمان خاکستری را به وضوح مشخص‌ می‌کند. در اطراف او، ساحل صاف و گسترده است‌، ساحلی‌ که در اختیار امیال انسان‌های متکبر قرار گرفته است.

نقاشی بزرگ نیست. اما در این‌جا مضمون‌ حرکت سحرآمیز به شکل تاریخی مجسم می‌شود‌. این‌ اثر، بر ریتمی مشخص و حرکتی‌ متهورانه‌ بنا شده‌ است. تصویر همان تمایل را نسبت به سبک بزرگ‌ نشان می‌دهد درمورد این سبک در ارتباط با نقاشی‌های پرتره آغاز قرن بیستم‌ صحبت‌ شده است. بااین‌وجود بر‌ درک‌ بی‌واسطه طبیعت نیز تأکید می‌کند.

پتر اول؛ اثر والنتین سرف

این دو خصوصیت اثر سرف را از نقاشی تاریخی‌ که مشخصه «جهان هنر» است، دور می‌کند. سرف‌ مشکلات دیگری را مطرح می‌کند: اندازه پیکره، محیط‌ موضوع‌ تاریخی و شخصیت تاریخی. همه‌چیز در ابتدا بیشتر متضاد به نظر می‌رسند تا قابل مقایسه. اساس ارتباط گذشته با زمان حال که تغییر دیدگاه‌ هنرمند آن را مشخص می‌کند، نقش مهمی‌ در‌ این‌ تضاد‌ بازی می‌کند. سرف مانند اعضای «جهان هنر» خواب دوران گذشته را نمی‌بیند؛در تصورات او، تاریخ در‌ امروز جا گرفته و به دنبال رگه‌های ارتباط می‌باشد.

پتر اول به‌ شکل‌ جدی‌ مورد علاقه سرف قرار می‌گیرد. تا پایان عمرش نیز از آن رهایی ندارد. در آخرین سال‌های عمر‌، ‌‌موضوعات‌ مختلفی را کار می‌کند: پتر اول در مونپلایزیر، جام عقاب بزرگ، پتر اول‌ به‌ کارگران‌ می‌نگرد(1911-1900). هیچ‌یک از این نقاشی‌ها تکمیل نمی‌شوند. اما حداقل‌ تمایل او را به‌ پتر اول نشان می‌دهند. سرف می‌خواهد پیکره‌ای را که در نقاشی با تمپرا‌ در سال 1907 از‌ پتر‌ به دست آورد، همزمان به بخش‌های کوچکی تجزیه‌ کند تا این قیصر روسی را در ظواهر مختلف نشان‌ دهد. شکست سرف در تحولش به اندازه کافی‌ مشخص می‌شود:زمان، همیشه راه‌حل‌های‌ مشترک‌ را طلب می‌کند، اما هنرمند به راه رقابت بین پیکره و ظهور آن می‌رود.

در آخرین سالهای زندگیش، سرف علایق‌ تاریخی در آثار سرف به علاقه به اسطوره‌های کهن‌ کشیده می‌شوند‌. ژانری‌ که او در آن موضوعات‌ اساطیری را نقاشی می‌کند، به معنای واقعی کلمه‌ تاریخی نامیده نمی‌شوند. موضوعات آنتیک در هنر کلاسیک قرن 18 و آغاز قرن نوزده تاریخی هستند: در این‌ زمان‌، اسطوره‌شناسی به عنوان تاریخ واقعی‌ درک می‌شود. برای سرف در موضوعات اسطوره‌ای‌ نوعی محدودیت دو برابر، از اسطوره و دوران‌ تاریخی وجود دارد. البته سرف می‌خواهد با این‌ محدودیت دو‌ برابر‌ هم به زندگی واقعی نظر بیاندازد.

عهد عتیق آخرین امیال این هنرمند است. و این‌ قابل توضیح است درست همین«محدودیت دو برابر»  به سرف امکان تحقیق‌اش درمورد سبک را‌ فراهم‌‌ می‌کند‌. در این مورد تأثیرات زنده‌ای‌ از‌ یونان‌، زمانی‌ که در سرف سال 1907 به آن‌جا سفر می‌کند، می‌پذیرد. این سفر را با لئون باکست از اعضای‌  «جهان هنر» انجام‌ می‌دهد‌ که بلافاصله بعد از آن‌ نقاشی قتل آنتیکوس‌ را‌ می‌کشد.

یونان، سرف را از یک‌سو به خاطر ارتباط با یادگارها و شکوه و از سوی دیگر به خاطر سادگی و سرزندگی‌، مبهوت‌ می‌سازد‌. مناظری را که تاریخی‌ اما هنوز تازه هستند بادقت تماشا‌ می‌کند، مجسمه‌های کورن از اریستیون را باز می‌شناسد؛ از تمام چیزهای تاریخی که برای زندگی تازه‌ای بیدار شده‌اند‌، بازدید‌ می‌کند‌. سرف در یونان کهن نه فقط عشق طولانی به هنر این‌ مرزوبوم‌ را به دست‌ می‌آورد، بلکه منطق تحولات آثارش را نیز درمی‌یابد. تلاش‌های هنری او، در اولین‌ دهه‌ قرن‌، منجربه خلق‌ آثاری می‌شود که از زیبایی طبیعت و انسان و هنر تاریخ سخن‌ می‌گوید‌ و باعث‌ خلق «کلاسیک» قرن‌ بیستم می‌شود.

سرف از سه موضوع به هیجان می‌آید:اودیسه و ناسیکا‌، غارت‌ اروپا‌ و اپیزود متامورفوس اوید، جایی‌ که به خصوص تحول رفتار با دیانای به خشم آمده‌ در‌ یک گوزن و نابودی نیوبس توسط دیانا و آپولو به‌ انجام می‌رسد. همه این سه‌ موضوع‌ بازتاب‌ خود را در طرح اولیه در دو سال آخر عمرش نشان می‌دهد.

اودیسه و ناسیکا‌ (1910‌) تغییراتی را به خصوص‌ در مناظر، به‌طورکلی در ارتباط با آسمان، زمین و دریا‌ مطرح‌ می‌سازد‌. هنرمند فوری ترکیب‌بندی را پیدا می‌کند: پیکر لاغر ناسیکا بر روی گاری که در جلوی‌ آن‌‌ قاطرها هستند و با حرکت معمول سرهایشان را بالا آورده‌اند، پشت دختر شاه‌، اودیسه‌ را‌ درحالی‌که به‌ زحمت از ساحل به دنبالشان قدم برمی‌دارد، تصویر کرده است.

 

اودیسه و ناسیکا؛ اثر والنتین سرف

تاریخ‌نگاران هنری اشاره‌ می‌کنند‌ که‌‌ انگیزه چنین حرکتی و راه‌حل ظاهری آن در آثار سرف که در اواسط‌ دهه‌، برای اولین‌بار ظاهر شد و از اثر پتر اول در سال 1907 راهش را به سوی‌ اودیسه‌ و ناسیکا‌ ادامه داد، نهفته است. شباهت بین‌ آنها بی‌چون‌وچراست، اگرچه حرکت آن اول‌ در‌ اتود تدفین معمار دیده شد و بعد در‌ موضوعی‌ از‌ تاریخ روسیه؛ اما در اثر هومو کاملا‌ متفاوت‌ تفسیر می‌شود. در اودیسه همه‌چیز از تمایل به وضوح، کمال و هارمونی مملو است‌. طبیعت‌ و انسان، باهم‌ وحدتی عالی می‌سازند‌. حرکت‌ سرزنده است‌. در‌ بخشی‌ از این اثر، سرف آسمانی بلند‌ را‌ نشان می‌دهد که رنگ نقره‌ای آن، متناسب با رنگ‌آمیزی نقاشی‌ است. دریا‌ با‌ امواجی که زیر نور آفتاب سفیدرنگ‌‌ شده‌اند، تصویر شده است‌. هیئت‌ انسانها و حیوانات، از انعکاس نور‌ خورشید‌ می‌درخشند. هیکل بزمانند ناسیکا که به واسطه چیزی غیرقابل رویت ما را به‌ یاد‌ کرون می‌اندازد، از زندگی و فریبندگی‌ طبیعی‌ دخترانه‌‌ پر است، قسمت‌ بعدی‌ به فرم نقاشی تزئینی‌ تمایل‌ دارد و منظره‌ای واقعی با آدم‌ها را ارایه نمی‌کند. بلکه بیشتر به یاد دکور صحنه‌ تئاتر‌ می‌اندازد. این نیز اگر به یاد‌ بیاوریم‌ که سرف‌ زمانی‌ در‌ زمینه نقاشی‌های صحنه‌ تئاتر‌ کار می‌کرد، قابل درک است. جایی‌که مهمترین‌ اثرش پرده‌ای برای نمایش شهرزاد (1910) در تئاتر‌ خصوصی‌ سرگئی دیاگیلو در پاریس کشیده شد‌.

در‌ نقاشی‌ غارت‌ اروپا‌ (1910) که از‌ آن‌ نه فقط طراحی و نقاشی وجود دارد بلکه مجسمه هم هست، به‌ خصوص مشکل درهم‌آمیختگی واقعیت و محتملات‌‌ به‌ شکلی‌ همیشگی حل شده است. هر دوی اینها‌ در‌ ترکیب‌بندی‌ سرف‌ تشدید‌ شده‌اند‌. زئوس در هیئت‌ گاو، اروپای زیبا را با نگاهی زنده و حریص می‌نگرد. رفتار دختر به طرزی شگفت‌آور واقعی است. سرف به‌ طور اتفاقی در طبیعت به دنبال‌ این حالت نیست. تعداد زیادی از مدل طراحی کرده تا بالاخره به این طرح‌ می‌رسد که برای او این مکان را به وجود آورده تا موضوع تاریخی را زنده نشان‌ دهد‌. حرکت گاو در حال شنا کاملا زنده است. و بااین‌وجود با چرخش‌ سر گاو نر، با همسنگی دو موج که بین دو سر اروپا و زئوس قرار دارند، با نقاط نارنجی‌ که‌ آرام بر روی‌ سطح آبی قرار دارند به سکون رسیده است. به نظر می‌رسد این گاو زنده در دریایی کاملا غیرواقعی و غیرممکن شنا‌ می‌کند‌. حتی عدم‌واقعیت در این‌جا نسبی‌ است‌ چرا که امواج پرحرکت تأثیر می‌گذارند. آدم گمان می‌کند که آن‌ها، هم دختر و هم گاو را به‌ شکلی ریتم‌دار و به یک اندازه به روی‌ شانه‌ بالا می‌برند و بعد دوباره‌ به‌ زیر می‌آورند.

غارت اروپا(بخشی از اتود)؛ والنتین سرف

از یک‌سو در برابر سرف وظیفه ارتباط بین محتملات با واقعیت‌ موجودات زنده و از سوی دیگر نشانهء کتاب کریلو و تصویرسازی موضوعات تاریخی، قرار‌ دارد‌. اما در آخرین آثار که موتیوهای قدیمی ارایه شده است، این‌ موضوع به وظیفه اصلی او بدل می‌شود. فقط همین‌ گرایش هنرمند به اسطوره او را بدان سمت کشید. اسطوره‌، در‌ خود سرزندگی‌ دارد، اما هنرمند به‌طور اتفاقی در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم به‌ سمت اسطوره گرایش پیدا‌ نکرده است بلکه پیشتر اسطوره‌های جدیدی را خلق کرده است. طبیعی‌ است‌‌ سرف‌ به سمت اسطوره‌های قدیمی در آثارش‌ می‌رود. ‌او هیچ اسطوره جدیدی را خلق نمی‌کند بلکه‌ اسطوره‌های قدیمی ‌‌را‌ مصور می‌سازد. وروبل، یکی‌ دیگر از نقاشان روسی، در آستانه ورود به قرن‌‌ بیستم‌، هم‌چنین‌ چیزی را تجربه می‌کند. پن یا ملکه‌ قوها، شیطان و فاست همگی قهرمان ثابت وروبل‌ هستند‌. نقاشی اسطوره‌ای وروبل فانتزی و واقعیت را در خود آشکارتر می‌سازد. وروبل بیش از‌ آن‌چه‌ تصویر می‌کند از‌ خود‌ می‌بافد. سرف هوشیارتر و آرام‌تر است. بااین‌وجود این دو استاد در موتیوهای‌ اسطوره، به یکدیگر نزدیک هستند.

گرافیک در کنار آثار بعدی سرف از دهه اول قرن‌ بیستم با سبک خاص او‌ ظهور می‌کند. در نقاشی یورا موروسو (1905) و تامارا کارزاوینا رقاص (1909)، همچنین در مصورسازی کتاب کریلو که این‌ استاد در سالهای آخر عمر با فداکاری بر‌ روی‌ آنها کار کرد، نتایج بسیار زیبایی نسبت به تمام آثاری که‌ تا آن زمان خلق کرده به دست می‌آورد. سرف در این‌ کار همچون کلیه آثارش می‌خواهد واقعیتها را بازیابد‌، می‌خواهد‌ درمورد مفهوم پنهان وجود هرچیز زنده‌ بر روی زمین، تحقیق کند. به خصوص در این آثار، به‌ طور واضح توانایی استادانه و مهارت گرافیکی‌ هنرمند نشان داده می‌شود. خطوط در‌ نقاشی‌های‌ سرف مرتب ضخیم می‌گردند و ابعاد مختلف و خصوصیات متفاوتی از واقعیت را عرضه‌ می‌کنند. او خطوط را بر روی کاغذ برای نشان دادن‌ شی‌ء واقعی بلکه برای خود ریتم و به‌ خاطر‌ زیبایی‌‌ ناب عنصر تجسمی، به کار‌ می‌گیرد‌. در‌ این مورد باید توجه کرد که شاهکارهای سرف به‌خودی‌خود دارای‌ ارزش‌های هنری هستند. در پرتره‌ها، ترکیب‌بندی‌ اجباری فیگور، در نقاشی‌های تاریخی‌ یا‌ اسطوره‌ای‌، ارایه کلی سبک-که آن هم به خاطر‌ نظر‌ جدید و هم به‌ خاطر قدرت تاریخی و هنری فرم گرفته است(در این‌ جا هم شاهکار استاد در موقعیتی برابر‌ نشان‌ داده‌‌ می‌شود. )-، در نقاشی‌هایی با موضوعاتی مورد علاقه، اشراف هنرمند به‌ مواد کار-که به زحمت به‌ دست آمده است-، جهد برای رسیدن به هدف، مشهود است. تعجب‌آور است‌ که‌ فرم‌ در نزد سرف نوعی‌ هرف شخصی را دنبال می‌کند-الان به‌ همین‌ خاطر دارای محتوای غنی و یک مفهوم عمیق درونی و معنایی بصری است. قواعد سبک را که سرف‌ همیشه‌‌ در‌ نظر دارد و با همکارانش بر روی آنها کار می‌کند بودند، در موارد‌ بسیار‌ به‌ هنرمند کمک می‌کنند. این‌ سبک با این روش مشخص در حوزه گرافیک با شکست‌ روبرو‌ می‌شود‌.

یورا موروسو؛ اثر والنتین سرف

سبک، یک تیپ هنری است. و در حیطه یک تیپ نه‌ فقط شور متفاوتی دارد‌ بلکه‌ علایق متفاوت انسانی را نیز دربر می‌گیرد و این‌ها نمی‌توانند سازنده یک سبک‌ باشند‌. گاهی‌، بعضی‌ از هنرمندان از فراز قرن‌ها، دستان یکدیگر را می‌گیرند. سرف در میان هم‌عصران‌ خود‌ یکی‌ از کمتر کسانی است که می‌شود کارهای او را «خارج از سبک» نامید‌. او‌ در‌ خود، خشم و عطوفت‌ را باهم دارد. می‌تواند خوش‌قلب باشد و افکار و احساسات مدل‌هایش را تقسیم کند‌. می‌تواند‌ حرکت‌های درونی و طبیعی کودک را بفهمد. می‌تواند خوشحالی خلق اثری را با‌ هیجان‌ نشان‌ دهد و همزمان با نگاهی سرد و محققانه وجود انسان‌هایی‌ کوچک را بازشناسد.

از ابتذال انسان، تکبر‌، سرهم‌بندی‌، خصومت‌‌ اشرافی و کاهلی خشمگین می‌شود. اما هنرمند، هر احساسی را در بخشی از‌ زیباشناختی‌ کارش‌ می‌آورد. او هیچ پرتره‌ای را هم‌تراز کاریکاتور قرار نداد. در جست‌وجوی فرم‌های هنری بود. به‌ اندازه‌‌ کافی، تغییرات حرکت را در شخصیت‌ها به کار برد. هم در نقاشی‌ یرمولووا‌ و هم نقاشی اورلوا، حالات‌ اتفاقی را حذف‌ کرد‌ و هربار‌ بر حالت شخصیتی و ابتدایی مدل تأکید کرد‌. احساسات‌ در آثار او ذوب‌ گشته‌اند. از همه مهمتر توانایی او برای صعود باقی‌‌ بود‌. احتمالا این تیزبینی همان خصوصیت‌ انسانی‌ و هنری سرف‌ است‌ که‌ هیچ شباهتی با وروبل، کرووین، بنویس‌ یا‌ دوبوشینسکی ندارد، بلکه ما را به یاد هولباین و نقاش کاملا متفاوت پرتره‌، گویا‌، می‌اندازد.

طبیعی است که مقایسه‌های انجام‌ گرفته، مطلق‌ نیست و نقش‌ برابری‌ در تاریخ هنر ایفا نکرده‌اند‌. امکان‌ ندارد بزرگترین نقاشان جهان به راحتی با نقاشان کنونی مقایسه گردند. اما اگر‌ به‌ بحث در مورد گذشته هنری‌ و تاریخی‌ بپردازیم‌ که روسیه در‌ آستانه‌‌ ورود به قرن بیست‌ و یکم‌ در این مرحله قرار داد، به‌ این ترتیب دیگران نمی‌توانند جایگزین شوند. سرف‌ استادی‌ بزرگ‌ است که از کارگاهش استادان متفاوت‌‌ اما‌ پرتوانی بیرون‌ می‌آیند‌:او‌ هنرمندی است که با‌ آثار و تجربیاتش راه را برای دیگران هموار ساخت. او استادی بزرگ است که با بالاترین‌ توان‌، نقش خود را بازی می‌کند؛نقشی‌ که‌ تاریخ‌ برای‌ او‌ رقم زده است‌، آن‌ هم زمانی‌که نقاشی روسیه به قرن بیستم پا می‌گذارد.

 

 

 

 

 

 

 

  

ارسال نظر