بسمهتعالی
بدون تکلف و بیادعا
گریزی بر آثار نقاشی علی بحرینی
مرتضی گودرزیدیباج
نوشتن درباره آثار بحرینی از چند نظر برایم حائز اهمیت بود؛ اینکه وی اساساً دانشآموخته هنر نبوده، بنابراین درگیر کلیشههای رایج نیست. دیگر آنکه نقاش شهرستانی است که از منطقهای محروم آمده است و من خود را مکلف به حمایت از ایشان و هنرمندان دیگری مثل ایشان میدانم که در نقاط دور این کشور صادقانه و برای اندیشه و باورهای خویش قلم میزنند. و دیگر آنکه بحرینی مضامین و روایتهایی را برگزیده است که اصولاً در ساحت نقاشی، بیانی سخت و به هر حال مشکل مییابند و در این شرایط اجتماعی و حتی سیاسی جامعه که تمایل به سمت فرمالیسم مد روز شده و نهایتاً یافتن نقشمایههایی از دل قصهها و اشعار کهن نیز کمتر مورد التفات نقاشان قرار میگیرد، رفتن به سمت موضوعات دینی، نوعی خطرپذیری را حداقل در ساحت هنر محض دربردارد. اینجاست که نباید این نقاش احساس تنهایی کند.
لطف کار بحرینی نیز همین ناشناخته بودن مطالعات آکادمیک و کلیشهای برای این نقاش صادق بوشهری است. این امر کمتر مقاومتی را در وی برمیانگیزد که در برابر نقد و حتی اظهارنظر فردی دیگر ایستادگی کرده و از خود دفاع کند. از این رو گاه تجربیاتی را انجام میدهد که ممکن است بعضی از آنها کمی خامدستانه جلوه کند، اما به دلیل اینکه خود را در راه میبیند و در مسیر و در حال طی کردن و تجربه کردن، با آغوشی باز پذیرای نکاتی است که انصافاً از هر نقاش جستوجوگری انتظار میرود.
محتوای آثار بحرینی قصهها و در واقع مقاطعی از زندگی حضرت امیر(ع) و برخی وقایع حاشیه حضور آن امام بزرگوار در عرصههای مختلف تاریخ اسلام است. بنابراین از نظر موضوع، مخاطب آثار بحرینی شاهد بیانگریهای حماسهگونه، عارفانه، تراژیک اما عمدتاً واقعگرایانهای است که همین مورد اخیر نقاش را درگیر چند ساحتی در بیان کرده است؛ از طرفی او مقید به بیان موضوع و روایت و در مواردی فضای محیط بر اتفاق است و از سوی دیگر میداند که درگیر بیان موضوعی دینی است که پرسوناژ اصلی یا بخشی از شخصیتهای آن را تصویر امام معصوم(ع) یا دختر پیامبر (ص) شکل داده است. هم از این روست که هنرمندِ کم خبرِ از محدودیتها و زبان الکن نقاشی، کوشش کرده است تا برخورد شمائلوار و مقدسی را نیز با این شخصیتهای آسمانی در بیان تصویری خویش داشته باشد. علاوه بر موارد فوق، بیان تصویری، حاوی ویژگیهایی است که کمتر اجازه میدهد که نقاش بتواند این تقدس و غیرمتجسد بودن شخصیتهای ملکوتی آثار را به نمایش بگذارد؛ لباسها، سایه روشن، زاویه نور واحد و ثقل و سنگینی از جملۀ این موارد است. هرچند نقاش با برخی تکنیکها از جمله دورگیری بخشهایی از عناصر بصری مانند دستها به وسیله خطوط نازک (دسن) و شکست بخشهایی از فضا توانسته است بر این محدودیت تا حدودی فائق آید.
آثار بحرینی ماحصل تلاش صادقانۀ نقاشی است که از عالم ادبیات به نقاشی رویآورده است و هیچکدام از مراحل قدم به قدم آموزشی آکادمیک را طی نکرده است. ذکر مجدد این مورد از این رو حائز اهمیت است که حداقل تعدادی از آثار او از نظر رنگ و حتی پرداخت ساختار ـ نه تکنیک ـ و رسیدن به یک تعادل و ترکیب رنگ بسیار قابل توجه و هوشمندانه است. نحوه قلم زدن و تکنیک وی نیز در برخی از آثار و مؤکداً در بخشهایی از همین آثار خاص، خوب و روان و آهنگین از آب درآمدهاند.
یادآوری این نکته مهم است که به هر حال پرداختن به مضامین دینی، دست هنرمند را بازتر میگذارد تا اجرای آثاری با موضوعات دینی. زیرا در اولی مضامین شناور و تفسیری و استعارهای و ایهامی و سمبلیک است که جای گریز از فرمها و بیان بسته را برای هنرمند نه چندان مسلط نیز بازمیگذارد. ضمن اینکه هرگونه نقدی به اینگونه آثار امکان تفسیر و تحلیل شخصی را برای هنرمند نقاش نیز میسر میسازد و از این منظر، برداشت نقاش از نشانهها و عناصر نهفته در اثر اصیلتر از نظر مخاطبان و حتی منتقدان قلمداد میشود. اما وقتی هنرمند مثلاً «بردن امام (ع) برای بیعت با دستان بسته و در میان اشقیا» را به عنوان موضوع برمیگزیند به هر حال خود را درون چهارچوبی از عناصر بصری قرار داده است و کادری مفهومی ـ بیانی را در عرصه تصویر تعیین کرده است که با یک اثر فرمالیستی و حتی آبستره بسیار متفاوت است. با این حال بحرینی نه در همه موارد بلکه در بعضی از آثار، مدیریت ساختاری ـ مفهومی خوبی روی همین محدودیت بیان داشته است.
پیش از نگارش این سطور با بحرینی مذاکره دوستانهای پیرامون آثارش داشتم. مهربانانه و بیغرض با او سخن گفتم و او نیز بیتکلف و مشتاقانه شنید و من دیدم چقدر با این نقاش احساس دوستی دارم. برای همین به نظرم رسید که بخشی از آنچه به ایشان گفتم برای دوستان دیگر نیز بیان کنم، شاید برای کسانی که علاقمندند به مضامین و موضوعات دینی توأماً بپردازند به کار آید. تأکید بر جمع مضامین و موضوعات دینی مهم است. از این رو که اولی محدودیتهای دومی را در بیان درهم میشکند و راه را برای ورود خیال و شکست فضا و زمان و موقعیت به ویژه در هم آمیختن زمان و جغرافیا فراهم میسازد و تمامی اینها که برشمرده شدند ابزارهای شگرفی در دست هنرمند میشوند برای گسترش بیان مفهومی خود و ایجاد ایهام و استعاره و از همه مهمتر «راز» که مخاطب را جذب کند و همواره او را به کشف لایههای پنهان اثر بخواند؛ عاشقانه، عارفانه و البته با حفظ زیبایی ساختار اثر.
به هر تقدیر راز، خیال، استعاره و ایهام همگی امکان بیانی نقاش را در عرصه ساختار هنرمندانه اثر گستردهتر میکنند. بنابراین هر چیزی که این امکان و عناصر بیانی را حذف یا محدود کند اثر را محدود میسازد. از سوی دیگر فاصله میان هنرمند خلاق در ابتدا و مخاطب جستوجوگر یا عادی در ادامه مواجهه با اثر هنری میبایست با موضوع و واقعه اتفاق افتاده در یک اثر دین محور برقرار باشد؛ آنچه که در فرهنگ دینی تحت عنوان «حیا» از آن نام می بریم. حیا فاصلهای است که مخاطب در مواجهه با امر یا شخصیت قدسی بر اساس آگاهی بر مرتبۀ معنوی نازل خویش در نسبت با آن امر یا شخصیت قدسی برمیگزیند. این فاصله مانع از توجه و پرداختن به جزئیات واقعه است. زیرا ذکر تصویری جزئیات، مخاطب را به موشکافی و سپس تجسد در بیان موضوعات «واقعی» دینی میرساند. در حالی که در فرهنگ دینی «تعیّن حقیقت» هدف هنرمند است.
به هر جهت بحرینی نقاش باصفای بوشهری نه آنچنان خام دست است و نه راه را به کمال پیموده. هرچند عطف به برخی آثارش از بسیاری از نقاشان مدعی هنرمندتر است. روحیۀ منعطف و جستجوگر او از سویی و آگاهی شوقانگیز و خودساختۀ وی از امکانات بیانی و ساختاری نقاشی به ویژه در رنگ، آینده درخشانی را برای وی نوید میدهد.