نویسنده:سحر پشتکوه
اهمیت وقایع دوران مشروطه و تأثیر آن در تاریخ ما، بر کسی پوشیده نیست. تمرکز بر این دوره به عنوان نقطهعطف تحولات شهرنشینی در تهران، در گذار از «قدیم» به «جدید» و «سنت» به «مدرنیته»، نتایج ارزشمندی دارد. برخلاف تصور عام که مشروطه را رخدادی سیاسی میدانند، این دوره مجموعهای از اتفاقات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… است که گاه نرم و آهسته و گاه با سرعتی فزاینده به وقوع پیوستهاند. تحولات شهرسازی این دوران بارها توسط متخصصان و صاحبنظران این عرصه به بوته نقد کشیده شده است. پرهیز از بررسی مکرر روند تغییرات کالبدی شهرسازی، فرصت مغتنمی برای جستوجوی نمودهای شهری شدن، بروز رفتارها، عادات و نیازهای جدید مردم و تأثیر آن در کالبد شهر به دست میدهد. در واقع به دنبال بررسی تغییرات فرهنگ شهرنشینی و هویت شهری و به طور کلی «شهریت» تهران در گذر از دوره مشروطه هستیم. از آنجایی که بخشی از هویت شهری، حاصل تجربههای فرد از محیط شهری اوست، میتوان آن را از عوامل اصلی شکلدهنده کالبد و شکل شهر دانست. در واقع وجود رابطه مستقیم و متناظر میان رفتارهای شهری و کالبد شهری است که سبب هماهنگی تغییرات بهوجودآمده میان فرد و شهر میشود: فضاهای جدیدی که هنجارهای متناسب خود را میطلبند و رفتارهای شهریِ جدید که نیاز به کالبد خاص خود دارند.
تحولات بهظاهر سیاسی که در دوره مشروطه به وقوع پیوسته تأثیری مستقیم برشیوه زندگی اهالی تهران به عنوان عناصر محتوایی شهر داشته است. مقایسه مسائل و دغدغههای شهرنشینی در دو دوره «ناصری» و «پهلوی اول» به عنوان دورههای قبل و بعد از مشروطه، روند وقوع این تغییرات را آشکار میکند.
آغاز تجدد و تزریق مدرنیته در شکل و ظاهر شهرنشینی، مشخصه اصلی دوره ناصری است. با وجود سرعت پایین، این تغییرات به عنوان نخستین پژواکهای مدرنیته در ایران و پایهگذار سبک جدیدی به نام سبک تهران، در تقابل با سبک اصفهان، شناخته میشود. همزمان با پهلوی اول (بهویژه رضاشاه)، نگاه به غرب و تأثیرپذیری از آن در تغییر و تحولات مدرن شتابزدهتر و عمیقتر ادامه مییابد. در عصر ناصری، شهر تهران هویتی تجاری و صنعتی با نگاه به شهر کهن داشت و هنوز هویت محلهای در آن پررنگ و کارا به حساب میآمد و درمقابل تهران پهلوی هویتش را با هویت جدیدی که در دیوانسالاری جدید ریشه داشت، عوض میکرد. به طور کلی، تغییرات دوره ناصری طبیعیتر و تغییرات دوره پهلوی اول بخشنامهایتر بود. زیراکه در دوران ناصری تحولات شهری بیشتر بر روی تغییرات ظاهری متمرکز بودند و ساختار سنتی زندگی مردم همچنان پابرجا بود و روند طبیعی خود را در کنار ظهور مدرنیته طی میکرد؛ اما در دوران پهلوی هدف تغییر محتوایی شیوه زندگی جامعه ایرانی و انطباق آن با الگوهای غربی و مقتضیات قرن بیستم با تکیه بر نیروهای برونزا بود که در راستای بسط استبداد رضاخانی رخ میداد. تغییر تعریف فضای عمومی شهری و آداب استفاده از آن، از نمودهای بارز این تحولات محسوب میشود.
در هردوی این دورهها حرکتهای معماری و شهرسازی بر مبنای ایدهها و مشاهدات غربی صورت میگرفت. با این تفاوت که در دوره ناصری این تغییرات در بین روشنفکران و نخبگان و به صورت طبیعی اتفاق میافتاد، اما در دوره پهلوی اول، از بین روشنفکران بدون اعتنا به معماری درون خانههای مردم، بین توده مردم کشیده شد. محلهها که از دیرباز در فرهنگ ایران و بهویژه تهران، به عنوان واحد شهری و با نقش هویتی و امنیتی حضور داشتند، با خیابانکشیهای جدید از هم گسیخته شدند. پیشتر، محلهها عناصر شکلی و سازنده محتوای شهری بودند و سیمای اجتماعی محله، محدوده عمومی اعضای آن بود. در واقع معیار محله بیشتر اجتماعی بود تا جغرافیایی. به این ترتیب، با بروز تغییرات ناشی از مدرنیته، محلههایی که تفاوتی از نظر سطح زندگی در میان ساکنان آن دیده نمیشد و همگونی میان شکل و محتوای آن برقرار بود، دچار شکاف طبقاتی شدند، حریم محلات از بین رفتند و محلات نیز مانند خانهها اندامهای بیرونی پیدا کردند. با ساخته شدن محلات جدید (لالهزار و دولت) و جابهجایی اعیانها در آن محلات، این همگونی در عرصه شهر نیز برهم خورد.
در همین دوره بود که روند صنعتی شدن تهران همراه با رشد فزاینده ساختوساز، لایه جدیدی به عنوان قشر کارگر به جامعه افزود که اغلب از مهاجران به تهران بودند. جذابیتهای تهران به عنوان شهر بزرگی که مسیر رشد و مدرنیته را طی میکرد، در افزایش روند مهاجرت تأثیر بسزایی داشت. از عوارض ایجاد این طبقه اجتماعی، مطرح شدن بحث اسکان آنها بود. جابهجایی طبقه متمول و جایگزینی این طبقه جدید فقیر در محلات قدیمی، اثر تشدیدکنندهای بر لایهبندی اجتماعی و فضایی شهر گذاشت و ایجاد شکاف میان شمال و جنوب تهران به طور آشکار آغاز و در دوره پهلوی اول ضمن سیاستهای رضاخانی، شدیدتر شد.
در دوره پهلوی محلات سریعتر از دوره ناصری از حالت بسته خود خارج شدند و با احداث شبکههای ارتباطی جدید، شبکه نامرئی نظارت در محلات قدیمی کمرنگتر شد و افراد بدون هیچ هویت محلهای و خانوادگی، به صورت ناشناخته و به شیوه دلخواه، مطابق ذوق و سلیقه خود زندگی میکردند و در واقع به یک نظام شهری در مفهوم معاصر آن نزدیکتر میشدند. نتیجه این فرآیند ایجاد جامعه تودهای یکسان با هویت فشردهشده در یک دولت (شخص شاه) بود که با حذف تمامی نظارتهای بومی پیشین، به تسلط کامل نظارت حکومت و شکلگیری بحران هویت و ارزشها و ایجاد تعارضهای اجتماعی و فرهنگی انجامید.
با تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب قانون بلدیه، قدرت اجرایی و نظارتی جدیدی در شهر به وجود آمد که با تأثیر بر ابعاد محتوایی شهر، آن را از پیشینه تاریخی خود تهی کرد. با شکلگیری سازمانهایی مانند بلدیه و نظمیه که روابط تنگاتنگی نیز با یکدیگر داشتند، روابط و موقعیت مردم و حکومت سامانی نو یافت و طبقات اجتماعی نوینی ایجاد شدند. نگاه انتظامی در اداره کردن بلدیه به علت مقاومت اجتماعی مردم در برابر طرحهای بلدیه و ناهمگون بودن اقدامات بلدیه با ساختار اجتماعی و ضربتی بودن آنها بود و به همین دلیل بود که امور شهری به افراد نظامی واگذار شد و مسائل و مشکلات سیاسی و امنیتی با امور شهری درهم آمیخته شد؛ شهری که مردم و فرهنگشان در گذشته مانده بودند و هویتی که کهن، اما کارا بود. بدین ترتیب عدم انطباق ذهنیت شهر با عینیت آن و حکومت آن منجر به وضعیت بیسابقهای در شهرهای ایران و بهویژه تهران شد.
در مسیر این تغییرات، نهادهای آموزشی تحولات طبیعیتری را تجربه کردند. تأسیس مدرسه دارالفنون در آغاز دوره ناصری و دانشگاه تهران در اواخر دوره پهلوی اول، همزمان که به ترویج تجدد شهری در میان مردم کمک میکردند، سبب شکلگیری سازمان و طبقه جدیدی در جامعه شدند که روند شهرنشینی در تهران را تحت تأثیر خود قرار داد. ظهور دیوانسالاری جدید به عنوان یکی از وجوه مهم شهرنشینی که امید آن میرفت سازمان اجتماعی شهر را بر مبنای تخصص و اشتغال و نه روابط خویشاوندی شکل بخشد، تأثیری وارونه بهجا گذاشت. با وجود اینکه این تغییر در شیوههای آموزشی نخست در دوره ناصری رخ داد، تأثیرات آن در هویت شهری آن عصر محسوس نبود و در دوران پهلوی اول بود که با پیوستن خیل دیپلمهها و تحصیلکردههای مدارس جدید به این سیستم، طبقه دیوانسالار جدیدی در جامعه به وجود آمد که بهمرور زمان فساد در آن گسترش پیدا کرد و فساد اداری جدید، مضاعف بر فساد اخلاقی کهن شد و روابط فاسد گذشته قالب جدیدی یافت. در واقع در این دوره تنها صورتها و شکلها مدرن شدند، اما روابط انسانی نهتنها خصلت ارباب ـ رعیتی سابق را حفظ کرد، که افراد بسیاری که در گذشته در زمره اربابان نبودند تا بر جان و مال و ناموس مردم مستولی شوند، با چنین تغییراتی سطحی و ظاهری، در پس پرده دیوانسالاری جدید اربابانی همقسم شدند و بر شهر و زندگی مردمان آن تاختند.
از لحاظ کالبدی، با آغاز ساختوساز بناهای جدید دولتی در کنار بافت، هویت تهران که تا چندی پیش در محلات قدیمی تعریف میشد، معنایی دیگر به خود گرفت و مردم دیگر هویتشان را نه با محله که با توجه به شغل اداری و سازمانی خود تعریف میکردند. شکلگیری فضاها و بناهای نوظهوری چون بانک، بیمارستان، پادگان، نظمیه، هتل، کارخانه و… و همچنین پهنههای اداری، نظامی، صنعتی و… از تبعات چنین تغییراتی بودند.
در همین دوران تغییر شرایط و عوامل اقتصادی، تغییراتی را در طبقات اجتماعی ایجاد کرد. در دوره ناصری، جایگاه طبقات اجتماعی مشخص و معین بود و طبقه بازاری با توجه به رشد تجارت و بازار و تعداد دکانها و کاروانسراها، رشد چشمگیری داشت؛ اما در دوره پهلوی به علت ناکارآمدی صنعت و ایجاد احتکار، اقتصادی غیرمولد مبتنی بر دلالی و گاه غش و کلاهبرداری و همچنین تعامل و الگوبرداری از غرب، رواج کالاهای غربی و کساد کالاهای ایرانی و تمرکز بر واردات کالا، صنایع و تکنولوژی غربی شکل گرفت. با توجه به شراکت دستگاه حاکمه و دیوانسالاری جدید در این زمینه، طبقه سرمایهدار دولتی جدیدی شکل گرفت که باعث حرکت سرمایههای غیرمولد بهخصوص نزد فرماندهان نظامی، به سمت زمین و املاک بهویژه در شمال تهران و در نتیجه عمیق و عمیقتر شدن شکاف اجتماعی شد. شکلگیری این طبقه اجتماعی و سیاسی خاص که پایگاه اقتصادی قوی نیز داشتند و ورودشان به حوزههای تجاریای که بازرگانان سنتی کمتر وارد آن میشدند، آنها را به قشر متمولی تبدیل کرد که تأثیر بسزایی در روابط شهرنشینی گذاشتند. آنها الگوی مصرف را نزد شهرنشینان تهرانی متحول و تملک کالاهای خارجی را به یک هنجار و ارزش اجتماعی تبدیل کردند. به طور کلی در این دوره هنجارها دگرگون و ارزشها جایگزین شدند و امور غیرضروری و تجملی حتی برای قشر فقیر اصل و مبنا قرار گرفتند، مظاهر تمدن و زندگی اروپایی در زندگی مردم رخنه و آنها را میان قدیم و جدید سرگردان کردند. سرگردانیای که تا به امروز نیز گریبانگیر جامعه ماست.
اینگونه است که با بررسی تحولات شهرنشینی پیرامون واقعه مشروطه، با سیر تغییرات فرهنگ شهری تهران که امروزه برخی از آنها تثبیت و برخی تعدیل گشتهاند، آشنا میشویم. اهمیت این شناخت آنجاست که مطالعه دقیق و جامع این مباحث، به ریشهیابی هنجارها و ناهنجاریهای جامعه امروز کمک شایانی میکند. با دانستن ریشه یک پدیده اجتماعی، میتوانیم بیشترین بهرهبرداری را از شرایط اجتماعی حال حاضرمان انجام دهیم.