جناب تئاتر! سلام. سال نو مبارک.
خدا را شکر که هنوز زندهای! از اینکه با وجود هیاهوهای بسیار برای هیچ، در قیل و قال رفتنهای مدیران قدیم و آمدن مدیران جدید تئاتر، در ازدحام و اجتماع عجیب و عظیم و البته خوشیمن سه هزار نفری هنرمندان در محل مجازی، در فراز و نشیب به حق یا به ناحق تئاتر و هنرمندان تئاتر در این سال های رفته، به هر شکل ممکن، نفس کشیدی و هنوز زنده ماندهای خدا را شکر میگویم. عمرت و نفست مستدام باد جناب تئاتر!
اگر ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح به دنیا آمده باشی اکنون ۴۵۱۸ سال از حضور مبارکت در عرصه گیتی میگذرد و در ایران صد و اندی سال. از شرایط تو در سایر سرزمینهای این جهان پهناور کاری ندارم فقط میدانم که در بیشتر زمانها و مکانها با ناز بزرگ شدهای و بالیدهای و همواره عزیزت شمردهاند. معمولا درخشان بودهای و در معرض تماشا و تحسین، و البته روشنگر و راهنما.
اما... میدانم که از بودنت در ایران زیاد دلخوشی نداری. اولاً، به سختی در این خاک جوانه زدهای و شکوفه کردهای و رشد و بالندگیات همیشه پر از سوتفاهم و سو تعبیر بوده است.
میدانم که سختی زیاد کشیدهای. گاه در محاق بودهای و گاه شریک جرم. گاه، مردم را سرگرم کردهای و گاه توسط همانها تکفیر شدهای. خلاصه اینجا، بلاهای زیادی سرت آوردهاند. هم از مردم شنیدهای، هم از مسئولین کشیدهای و هم از تئاتریها رنج دیدهای... و میدانم بیشتر و سختتر از همه اینها جفای تئاتریها تو را آزرده است.
بزرگان زیادی به نام تو و برای تو بزرگ شدهاند و به حق بزرگی کردهاند و نام استاد برازنده آنهاست. نیک میدانم که یکی از ناراحتیهای تو، قدر ندیدن یاران نزدیک و با وفای توست که در قله بودهاند و اکنون در تنگنا هستند. یکی ترک وطن کرده و آن یکی خانه نشین شده و...
عدهای به نام تو عاشقانه و جانبازانه در شهرستانها نرد عشق میبازند اما دستشان از سهم سهمگین تئاتر در تهران کوتاه است! و آن دیگری ...
خلاصه، در آستانهی سال نو زیاد نمیخواهم با یادآوری آنچه به نام تو و برای تو رفته، کامت را تلخ کنم. امیدمان به آینده است... تو نیز امیدت به آینده باشد.
بار دیگر فرا رسیدن نوروز ایرانی را به تو و رهروان راستینت در سرزمین ایران تبریک میگویم.
ای تئاتر شریف، درود بر تو... درود بر نجابت تو... زنده باشی همیشه...
* توحید معصومی
مسئول امور استانها مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری