یادداشتی به بهانه اجرای نمایش «یک حکایت از چندین حکایت کدخدا» - حوزه هنری چهارمحال و بختیاری

به چیستی ارتباط اثر با هر طیف فکری بیاندیشیم

به چیستی ارتباط اثر با هر طیف فکری بیاندیشیم
نمایش «یک حکایت از چندین حکایت کدخدا» همه چیز برای خلق یک لحظه‌ی تأثیرگذار و اثربخش است. اکبر دانیالی با تمام احساسش انسان را به ژرفای شگفتی می‌برد. واشکافی رنج یک پدر در انتظار دیدار فرزندش.
سه‌شنبه ۰۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۴
کد خبر :  ۲۱۸۵۶

نمایش «یک حکایت از چندین حکایت کدخدا» همه چیز برای خلق یک لحظه‌ی تأثیرگذار و اثربخش است. اکبر دانیالی با تمام احساسش انسان را به ژرفای شگفتی میبرد. واشکافی رنج یک پدر در انتظار دیدار فرزندش. یک جور سلوک بی‌پیرایه‌ی «مردمانی از اعماق».

شاید تفاوت هنر تئاتر و سینما در همین باشد که در تئاتر با تمام سادگی‌ها و فقدان ابزارهای ارتباطی، تأثیرپذیری افزون‌تری حاصل می‌شود. مثلا گمان می‌کنم با توجه به بُن‌مایه‌های مشترک مضمونی، این نمایش بسیار ملموس‌تر و اثرگذارتر از فیلم «شیار 143» در نهاد مخاطب نمود پیدا می ‌کند.

البته قصدم مقایسه نیست که ناگفته پیداست. حتی فکر می‌کنم این اثر «در انتظار گودوی» مردمان ساده زیست و به نوعی مردمانی‌ست که اکثریت یک جامعه را می‌سازند نه اقلیتی روشنفکرمآب. گودویی که البته در این اثر عینیت دارد حتی در نبودش راهبری دارد.

گودویی که می‌آید و با آمدنش سوسن و یاسمن، گلاب‌وار در جغرافیای صورت جهان اشک آگین می‌کند. گودویی که از دامان همین مردمان حوالی ما نزج گرفته و معذالک این نمایش گروتسکی‌ست که آنقدر در بداهگی یک زندگی شکل گرفته که انگار هیچ قرارداد از پیش تعیین‌شده‌ای در آن نمی‌بینی. تو گویی همین حالاست، همین حالای لحظات و مناسکی انسانی. ترکیبی از لبخند و رنج. گودویی که اما مثل همه هست و تافته‌ای جدا بافته نیست .

 بگذریم... واخوانی بیشتر این اثر در این مَقال نمی‌گنجد. تنها به همین بسنده می‌کنم که از برخی آثار همین دوستان دور و برمان و از برخی آثار نام‌های عریض و طویل بیشتر حاصل دارد. دور و بَرمان را آگاهانه‌تر نظاره کنیم و همراه هم به چیستی ارتباط این اثر مانا و صمیمی با هر طیف فکری بیاندیشیم.

بازی «اکبردانیالی» بازیگر این نمایش مثل کوبلنی‌ست که پری‌‌وار دوخته شده باشد. شمایل بازی او پر از رویاست. رویایی عفیف که رج به رج بر پارچه‌ی سپید صحنه، قوس و قزح گونه کوک می‌خورد. به خاطر می‌آورم که چطور در نمایش "افرا" چشم‌اندازی از بازی را در گفتگوی مابین او، من و فرشید از آن خود می‌کرد. از همان عنفوان بازیگری، سوزن دوزی و ملیله بافی‌اش بر مخمل صحنه، پنجه‌های شیرین و صمیمی‌ای داشت. به غایت با نقش گره می‌خورد. با نقش دوچرخه‌ساز افرا چه ساعاتی که می‌نشست صبحانه می‌خورد صبحانه‌ای از ریتم لحن و عصرانه‌ای از چگونه اکت کردن یک دوچرخه‌ساز عاشق. او جامعه‌شناسانه جهان یک دوچرخه‌ساز را خلق کرد. حالا که می‌اندیشم درک میکنم که چرا اکبر در روزهای تمرین یک اثر کم حرف می‌شود و زیاد با دیگران دمخور نمی‌شود. اگر بگویم به تمامی زندگی‌ای تازه را با نقش‌اش آغاز می‌کند پر بیراه نگفته‌ام.

 حتی به لحاظ بدنی به نقطه‌ی ثقل یک دوچرخه‌ساز می اندیشید. با نقش آنقدر هم خون می‌شود که زبان اجرای اثر را هم که مثلا در «افرا» روایتی فاصله گذارانه داشت منهدم می‌کرد و یا در همین اثر خودش «یک حکایت...» آنقدر شناور بر رودخانه‌های نقش می‌شود که تو دیگر حس نمی‌کنی زبان اجرایی اثر بر فاصله‌گذاری نزج گرفته دارد.

او بازیگری‌ست که با تمام جوارح‌اش خلق می‌کند. بی‌ادا و بی‌اطوار که آب نباتی شده‌ست به دهان اغلب بازیگرانی که داعیه‌ی تکنیکی بازی کردن را عجالتا در تئاتر کشور دارند. آن چیزی که اکبر دانیالی در چنته دارد افزون‌تر از بیان و بدن «خرَد» اوست. بازیگر با خرَدَش می‌آفریند. این همه خوبی را گفتم نه برای تمجید و تعریفی به گزاف، بلکه دریغ اینجاست که مصائب اینجور آدم‌ها نباید آنقدر باشد که اثری را برای چند سال بر صحنه ببرند. یعنی بزرگواران فرهنگی‌ای که در این استان بستری برای اجرای اثری فراهم می‌کنند امید دارم در سال‌های پیش رو حمایتشان کفاف یک اثر نمایشی را بدهد. هر چند با این همه از رویکرد خوب حوزه هنری استان چهار محال و بختیاری و انجمن نمایش در این یکی دو سال تشکر می‌کنم. و این حرف که اجراکنندگان یک اثر باید خودشان روی پای خودشان بیایستند و پاسخگوی هزینه‌های اثر خویش باشند من فکر می‌کنم هنوز برای تئاتر استان ما زود است و قیاس با پایتخت و یا استان‌های دیگر جز شعار چیز دیگری نیست. شما فکر کنید ما حتی در این استان یک سایت فروش بلیط تئاتر را هم نداریم.

پس ناگفته پیداست ارگان‌های دولتی و فرهنگی باید چند سالی زیر بال و پر تئاتر را بگیرند البته نه مثل سال‌های پیش که حمایت مالی انقدر کم بود و هست که تمامی هنرمندان از فرط نداری رو به سمت تئاتر مینی مال و تئاتر بی چیز گرتفسکی معابانه نهاده‌اند و چه دریغ.

از این مقال که بگذرم بگذار گشایشی در مطلب کنم که اکبر دانیالی آنقدر شیرینی و شگفتی در بازی دارد که حتی در همین شرایط هم درخشان می‌نمود چرا که دغدغه‌ی اصلی اکبر بازیگری‌ست و در این چند اثری هم که خوب کارگردانی کرده پنداری جغرافیای بازیگری، جهان آثارش را خلق کرده است. تداوم بر صحنه بودن این دوستان دغدغه‌مند هم استانی‌ام را خواستارم.

* مهدی جعفری فارسانی

ارسال نظر