نخست: سه سرباز درمسیررسیدن به سومار درتوقفگاهی کوتاه، ناخواسته باهمسرانشان دیدار میکنند. زنان هرسه سرباز نمیخواهند که همسرانشان به منطقه عملیاتی اعزام شوند .زیرا هرسه زن خواب دیدهاند که همسرانشان دراین عملیات شهید میشوند.
موضوعی که این نمایش به مطالعه آن میپردازد آن است که سه زن خواب میبینند وناخوادگاه فردی آنها درزمانی واحد به یک ناخوداگاه جمعی تبدیل میشود. به زبانی روشن این سه زن گیلگ، تهرانی ومشهدی درحقیقت یک تناند وآن زن، زنی شیدا و بیدل که آمده مردش را ازدهان اژدهای جنگ نجات دهد. اما ناکام و مغموم برجای میماند.این نمایش نه گلایه میکند نه اعتراض میکند وتنها ما را به تماشا فرا میخواهد و بازبانی شاعرانه میگوید این زنان شیدا را تماشاکن اینها در جنگ زیستهاند اما ما ندیدیمشان. توهم ندیدی، ما خواب بودیم وخواب میدیدیم که بیداریم.
این نمایش از ما میخواهد که زنان جنگ را تماشاکنیم. این نمایش براساس منش زنانه بنیان نهاده شده است و نمایش به جای نقد این منش زنانه و قضاوت پیرامون آن به تماشای آن مینشنید نکته مهم این نمایش آن است که این نمایش کنش زنان که برپایه منش، باور، انگارههای زنانه است را نادیده نمیگیرد.
باید بگویم که در این نمایش خاص، مطالعات زنان حایزاهمیت است. اما با این وجود این نمایش در زیرگروهی قرارمیگیرد که درست یاغلط آن را با نام تئاتر دفاع مقدس میشناسیم واین تناقض به پاشنه آشیل نمایش تبدیل میشود. زیرا درمقام تماشاگر ازهمان آغاز میدانم که این کنشگری زنانه محکوم به شکست است و آگاه هستم که این پروژه و پروژههایی ازاین دست که به جنگ میپردازد وتحت عنوان تئاتردفاع مقدس تعریف میشود براساس یک بیانیه ایدئولوژیک استوار است ازاین رو این نوع تئاتر من را ناخواسته دریک حالت تدافعی قرارمیدهد که یا باید بیانیه این نمایشها را دربست بپذیرم یاآن را انکار کنم وهرگز راه سومیوجود ندارد. پس ازآغاز میدانم این کوششهای زنانه محکوم به شکست است وبه این نکته آگاهم که دراین نوع ازنمایش زنان نمیتوانند تا این اندازه کنشگر باشند که یک کنش مردانه- عملیات نظامی- راتحت شعاع رفتارخود قراردهند بدون شک فراهم آوردن چنین نمایشی بااین انگاره نیازمند یک تحول کلان اجتماعی است. اما نمیدانم که کارگردان این نمایش چرابه این نکته بدیهی توجه نمیکند. بااین وجود آنی شاعرانه و اندیشهای زنانه دراین نمایش موج میزد که ازآن خوشم آمد زنان این نمایش هزارویک شعبده میبافتند دلبرانه رفتار میکردنداما مردان ازآغاز تا پایان این نمایش در یک لاک دفاعی قرار میگیرند و ناز زنانه با نیاز مردانه همگن نیست.
دوم: نمایش به لحاظ تکنیکی و فنی قابل دفاع است. خطایی تکنیکی دیده نمیشود به بیان دیگر کارگردان این نمایش فردی باسواد وآگاه است که تئاتر را میشناسد اما به نظرمن این قانع کننده نیست پس شهامت اوکجاست؟ چرا طرحی نو در نمیاندازد و جهانی تازه نمیسازد؟ بااین وجود نخستین نمایش مهدی نصیری حال من را به شدت خوب کرد. همین اندازه که دیدم دراین خزان اندیشه سوز، شمع خردی روشن است. هرچند اندک همین اندازه که میبینم مهدی نصیری در قمار صحنه اعتبارش را کف نداده است و چند کبریت روشن مهمانم کرده است جوان میشوم.
سوم: همنشینی لهجههای تهرانی، مشهدی و گیلانی بسیار ستودنی است بدون شک هنر نصیری بکارگیری لهجه مشهدی نیست برای آنکه مشهد، زاد بوم این هنرمند است حتی آگاهی او ازلهجه تهرانی هم به علت آنکه دو دهه درتهران زیسته است چندان مهم نیست اما آوردن لهجه گیلانی وشناخت از آن باعث حیرت من شده وبه نظرم برگ برنده این نمایش است درنهایت زبان دراماتیک که براثر همنشینی این لهجه ها وگویشها است دراین نمایش بیانگر توانمندی اوست. این چندصدای درنمایشهای جنگ نخوانید دفاع مقدس پیشتر توسط نادری آزموده شده است ومهدی نصیری درنمایش بذار این خواب... قدم درجای پای استادی میگذارد .نمایش نذار این خواب ...به این علت حالم راخوب کرد که نوشتن به زبان فارسی، لهجههای آن ونوشتن درباره مردمان این سرزمین به خوابی میمانندکه گویاتعبیرنشدنی است برای اینکه با تماشای برخی از آثارنمایشنامه نویسان سرزمینم احساس میکنم که آثار این دوستان توسط نویسندگان فرنگی نوشته شده است واین دوستان تنها به ترجمه آن آثار بسنده کردند شاید مسولان فرهنگی ما باید از دولتمردان فرنگ یا حداقل دولت مردان هم پیمانمان در کشور چین دعوت کنند که همان گونه که برای ماه محرم ما بیرق عزا، پیراهن سیاه وبرای نمازخواندن ما مهر رکعت شمار و...فراهم میآورند برای تئاتر ما هم نویسندگان فارسی زبان مهیا کنند .
چهارم:نمایشهای دفاع مقدس نیازمند به نواندیشی، تهور ودانستگی است نباید نویسنده رابه جرم اندیشیدن نادیده گرفت باید ازنواندیشان راستین این عرصه تجلیل کرد تا جوانان بدانند با بیان اندیشههای خود خانه نشین نمیشوند.