* از متن شروع کنیم. داستان کلی این نمایش چیست؟
-"نذار این خواب تعبیر بشه" دربارهی زنان جامعهی امروز ما است. زنان در این نمایش، ساده، صمیمی، عاشق و فداکارند. کاراکترها در سه داستان از عشق، تولد و زندگی میگویند و تمام تلاششان را میکنند تا همسرانشان را به خانه بازگردانند.
* معمولا در آثار کلیشهای و شعاری با موضوع جنگ، زنان، همسرانشان را با اصرار روانه میدان نبرد میکنند. اما در نمایش شما این کلیشه شکسته شده است. چرا؟
- واقعیت این است که بدون اینکه بخواهم شعار بدهم مثل همه معتقدم که در جنگ هشت ساله، ما دفاع کردیم. مردم ما یک روز از خواب بیدار شدند و دیدند که متجاوزان، خانه و کوچه و محله و شهرمان را تصرف کردهاند. ما در برابر این تهاجم از خاک و ارزشهایمان دفاع کردهایم. اینکه دشمن وارد شد و بعد بیرون رانده شد، نه فقط برای ما که در هر جامعه و فرهنگ و ملتی ارزش قلمداد میشود. ما از زندگی، جان، مال و امنیت کشورمان دفاع کردیم و برای دفاع کردن درگیر جنگی ناخواسته شدیم. مگر میشود این ارزش نباشد؟ در آن دوران خیلی از همسران و مادران ما به رفتن فرزندان و همسرانشان رضایت داشتند. اما اگر بگوییم که برای جنگیدن و به شهادت رسیدن و از دست دادن عزیزانشان مسابقه میدادند، معتقدم ارزش کارشان را کمرنگ کردهایم. واقعیت این است ما مجبور به جنگیدن شدیم؛ زندگی را دوست داشتیم اما حاضر بودیم که برای دفاع از ارزشهایی والاتر - کشورمان، آیندهمان، فرزندانمان، امنیتمان و... - از جانمان بگذریم. اینکه هیچ رزمندهای درد نمیکشید یا به زندگی پشت میکرد به هیچوجه واقعی و باورپذیر نیست. واقعیت این است که آنها با وجود اینکه مثل همه انسانها زندگی، عشق و خانواده را دوست داشتند، اما قدم در راهی گذاشتند که پایان آن ممکن بود گذشتن از زندگی باشد. من در نمایشم با این نگاه کار کردم و اصلا نخواستم درگیر کلیشهها بشوم. برای همین سعی کردم در مسیر واقعیت و باورپذیری پیش بروم. فکر میکنم این نگاه و نگرش است که ارزش مقاومت را حقیقی و درست نشان میدهد.
* بنابراین شما به جنگ نگاه تراژیک ندارید؟
- به هیچ وجه! خصلت قهرمان تراژیک ناآگاهی و ضعف اوست! هرسه سرباز نمایش ما با آگاهی و انتخاب دست به عمل میزنند. خیلی وقتها با نگاه سطحی مرز میان تراژدی و حماسه نادیده گرفته میشود. قهرمانان نمایش ما، قهرمانانی حماسی هستند. چه زنان و چه مردان! آنها میدانند که چه میکنند و چه اتفاقی ممکن است برایشان بیافتد. اما آگاهانه حرکت میکنند. این انتخاب آنهاست که متفاوتشان میکند.
* «نذار این خواب تعبیر بشه» داستانی دربارهی زنان است. اما مردان هم وزنهی سنگینی در این نمایش دارند. کمی دربارهی شخصیتپردازی مردان این نمایش بگویید.
- مردهای نمایش، آدمهای عجیب و غریبی نیستند. مثل من و شما و همه کسانی که در میان فامیل و دوست و آشناهایمان به جبهه رفتند با هم شوخی میکنند. عاشقند و علایق و خواستهها و نیازهای یک انسان عادی را دارند. آنها واقعیاند و میتوان باورشان کرد. یکی از سربازها اول درباره اتفاقی که برای خانه خودش افتاده صحبت میکند و میگوید:«من سر خونه زندگیم با کسی شوخی ندارم!» و بعد اضافه میکند که فرقی ندارد آن خانه، در سومار و اهواز باشد یا خانه خودش! اینجاست که شخصیت او از دیگران متمایز میشود. آدمهای این قصه به واسطهی انتخابهایشان است که متفاوت و مهم میشوند.
*روایت غیرخطی و شکست زمان، یکی از جذابیتهای روایتگری، در این اجراست. چرا این شیوه برای کارگردانی انتخاب کردید؟
- من میتوانستم سه داستان را به صورت خطی روایت کنم. میشد که سه داستان را جدا از هم روایت کنم. اما با شکست زمان، داستانها را به نوعی به یک داستان به سه وجه تبدیل کردم و فکر میکنم که روایت هم به همین دلیل جذابتر شده باشد. البته امیدوارم این طور باشد و مخاطب راضی سالن نمایش را ترک کند.