عنوان: راهپیمایی
هنرمند: حسین متوکل
تکنیک: مداد کنته روی کاغذ
سال خلق: 1358
هنر و سیاست سالهاست که ارتباط وسیعی با یکدیگر دارند و بر هم تأثیر میگذارند. این رابطه بهطور خاص از زمانی تئوریزه شد که انسان مدرن درک کرد میتواند ابزارهای مختلفی را در راستای سیاست به کار گیرد و آنها را شاید به بند خود درآورد و از بُرندگی و تلخی و نفوذ آنها در جهت منافع خود استفاده کند. در غرب بعد از انقلاب صنعتی و راهیابی مفاهیم مدرن به کشورداری و تحلیل علمی هر آنچه زندگی انسان را میساخت، اهمیت هنر بیشتر از قبل مورد توجه قرار گرفت. هنر آن قدرت را داشت که سیاست را تقویت، نفوذ آن را بیشتر و گاه وسایل و اهداف آن را نیز توجیه کند. بنابراین اقتضای عقل مدرن است که بیش از قبل اهمیت هنر را درک و به کار با آن تأمل کند. در همان روزگار صنعتیشدن، هنرمندان و متفکران بر مفاهیم دیگری نیز میاندیشیدند که ریشه در پیدایش هنر و رابطه آن با انسان پیش از مدرن داشت و از طرفی واکنشی بود به نقش سیاست در بازسازی مفاهیم کلاسیک و بازتعریف آنها توسط دنیای جدید. نتیجه چنین اندیشههایی در آغاز دو تئوری خطکشیشده «هنر برای هنر» در برابر «هنر متعهد» یا «هنر در خدمت جامعه» بود. تولستوی اعتقاد داشت هنر جز خوبی و حقیقت و زیبایی نیست. بنابراین آغشتهکردن آن با سیاست، عملی اخلاقی نخواهد بود. همین حرف، دیدگاه بسیاری دیگر از هنرمندان تاریخ نیز بود. جیمز جویس، مدافع بزرگ این عقیده بود: «هنر برای هنر است، بازیچهای نیست در دستان کثیف سیاست و علم. هنر، وسیله نیست؛ همان هدف بلندمرتبهای است که انسان را به سوی کمال هل میدهد.» در مقابل، مدافعان «هنر در خدمت جامعه» این عقیده را آنطور تفسیر میکردند که هنر با ورود به جامعه و سیاست میتواند آن را تلطیف کند و خباثتها را از آن بزداید و این وظیفه اخلاقی هنر و تعهد او به جامعه است.
سالها مجادله فکری در این حوزه منجر به تولید مفاهیم عمیقتر در جامعهشناسی هنر شد و خطکشیهای سادهانگارانه اولیه را تغییر داد. حالا پس از خلق نظریههای هنر در سیاست و جامعهشناسی، رابطه هنر و سیاست به شکل دیگری نمود پیدا کرده است. در این رویکرد این بار هنرمند خود را محق میداند که پا به عرصه سیاست بگذارد و در آن نقش بازی کند.