شاید به تعبیری بتوان گفت نیمی از هویت امروزی استارت آپ ها متاثر از افراد ناموفق و کسبوکارهایی است که هیچ موقع شکل نگرفته و در همان مرحله نوخیزی خشکیده و ناکام ماندهاند.
فرهنگ استارتآپ چطور شما را از وضعیت موجود به وضعیت بهتر میرساند؟
استارتآپ یک هویت است؛ این هویت منطق، بنمایه و طرز نگاه منحصر به خود را که برگرفته از بازیگران این محیط است، دارد؛ چه آنان که در خلق این محیط پیشرو بوده و چه آنان که هماکنون نقشآفرینی میکنند. در طول سالیان شکلگیری این هویت، طبیعتا فرهنگ منحصر به آن نیز خلق شده و رشد و نمو یافتهاست. اگر فرهنگ را بایدها و نبایدها، رفتارها یا به عبارت دیگر روحیه مشابه مجموعهای از افراد بدانیم، فرهنگ استارتآپی نیز قابلتبیین خواهد بود.
پیش از تشریح فرهنگ استارتآپی، بیان سه نکته در رابطه با کلیات فرهنگ خالی از لطف نیست:
محتوای هر فرهنگ در دو بعد درونمایه و پوسته، قابل بررسی است.
هر فرهنگ، کارکردهایی دارد.
با فهم درست از یک فرهنگ و کارکردهای آن، میتوان از آن در راستای اهداف از پیش تعیین شده بهره برد.
فرهنگ استارتآپ مدلی از کار را پدید آورده و پرورش دادند، تاثیرات معناداری بر قواعد کاری در سرتاسر جهان گذاشت؛ به گونهای که استانداردهای جدید و بعضا کاملا متفاوتی را بنا نهاده و روحیه نوین کاری را به ادبیات کسبوکار ارائه داد. شاید بتوان گفت: «تلاش مستمر امیدوارانه برای خلق ارزش افزوده ملموس با حداقل داشتهها در جهت حرکت از وضعیت موجود به وضعیت بهتر» اصلیترین درونمایه آن است. درونمایهای که ابعاد قابلتامل بسیاری دارد؛ در ادامه برخی از مهمترین ابعاد آن تشریح شده است:
فرهنگ استارتآپ
۱) مساله محوری و ایدهپردازی؛ اصالت را در مساله میداند نه راهحل؛ دنبال سوال درست است، نه الزاما یافتن پاسخ به سوالات از قبل موجود؛ برای یافتن پاسخ میداند شاید مدتها باید ایدهپردازی کند. بازگشت از مسیر طی شده بر اساس فهم درستتر از مساله و انتخاب مسیر جدید در کسب موفقیت اجتنابناپذیر است.
۲) ارزشآفرینی و تاثیرگذاری مشترک؛ به دنبال خلق ارزش است و خلق کردن صرف را درست نمیداند؛ ملاک حرکت خود را تاثیرگذاری کار و نه الزاما انجام آن، قرار میدهد. دنبال انجام کارهایی با تاثیر گسترده است. میداند داشتن تیمی از افراد، برای رسیدن به نتیجه بزرگ و خلق ارزش، حیاتی است.
۳) خلاقیت، نوآوری و خودباوری؛ به دریچههای جدید مینگرد؛ خارج از چارچوبهای تعریف شده گام برمیدارد؛ ترس از بیان حرفها و انجام اقدامات جدید ندارد؛ جسارت در بیان چارچوبهای نو دارد. میداند باید به باورهای خود فرصت جولان بدهد؛ میداند که جهان امروز حاصل جولان باورهای افرادی در گذشته بوده است؛ میداند اغلب افراد در دایره امن خود زندگی میکنند و اگر به انتخاب آنها باشد، نباید از دایره امن خارج شد.
۴) ریسکپذیری و ماجراجویی؛ میداند که به ازای ریسک بیشتر است که میتواند انتظار بازده بیشتر داشته باشد؛ ماجراجویی را روحیه لازم برای ریسکپذیری و بهتبع آن کسب بهره بیشتر میداند؛ خودش را مسوول انتخابهایش دانسته و میداند باید بهترین ممکن را از وضعیت موجود محیط پیرامون خود خلق کند.
۵) ساختن و بهبود مستمر؛ میداند ساختن سخت و زمانبر است؛ برای ساختن چیزی که وجود نداشته است باید در طول مسیر یاد گرفت؛ تجربههایی که به بهای صرف وقت بهدست آمده است را باید محترم شمرد؛ به تدریج و مستمر باید ساخت و از سختی مسیر خسته نشد.
۶) سختکوشی و جنگندگی؛ میداند جنگ دو سر دارد، برد یا باخت؛ از طرفی میداند جنگیدن راندهای مختلفی دارد؛ شکست در یک نوبت به معنای شکست در جنگ نیست؛ باید از شکستها برای جنگهای بعدی درس گرفت؛ سخت تلاش میکند و ناامید نمیشود. میداند دست کشیدن از تلاش، بزرگترین شکست است و نباید از ترس شکست، شکست خورد.
۷) نتیجهگرایی و هدفمندی؛ میداند که هدف و نتیجه مهم است و فرآیندی که بهصورت بهینه به هدف منجر نشود، فاقد ارزش پیروی کردن است؛ هدف چیست و چگونه به نحو بهتر و بیقیدتری محقق میشود را ملاک پایبندی یا عدم پایبندی به فرآیندها و چارچوبهای تعریف شده میداند.
۸) محتواگرایی و ارزشگرایی؛ به رئیس یا مرئوس بها داده نمیشود؛ ارزش هر فرد، بدون درنظر گرفتن سن، تجربه و جایگاه، در نحوه خلق ارزش و انجام کار او تعیین میشود؛ هر فردی میتواند تعیینکننده باشد، اگر در راستای تحقق هدف خلق ارزش کارآمدتری داشته باشد.
۹) قناعت و بهرهوری؛ میداند برای رسیدن به زیاد باید از کم آغاز کرد؛ باید داشتههای کم خود را بهینه استفاده کرد؛ بهرهوری را نهتنها عامل گذر از ایام نوخیزی ایده میداند، بلکه از اصلیترین الزامات باروری و حفظ حیات کسبوکار خلق شده در نظر میگیرد.
۱۰) رویاپردازی و بلندپروازی؛ به کم قانع نیست و رویاپردازی را عامل محرکه میداند؛ چشمانداز گرایی را لازمه حرکت دانسته و به عشق ساختن رویاهای بلندپروازانهاش زندگی میکند.
۱۱) عملگرایی و تجربهگرایی؛ در تئوری و نظر متوقف نمانده و آزمون و تجربه را ترجیح میدهد؛ راهکارها و اقدامات بهنظر درست را در بوته آزمایش قرار میدهد. از حلقه آزمون و تجربه برای یادگیری و حرکت رو به جلو به طرز بهینهای استفاده میکند.
۱۲) انعطافپذیری و صبوری؛ میداند مسیر ساختن، ابهامهای فراوانی دارد؛ میداند مسیر طی نشده و جدید، موانع و سختیهای زیادی دارد؛ انعطاف در این مسیر را عامل بقا دانسته و میداند برای کسب موفقیتهای بزرگ، باید دید بلندمدت را در خود تقویت کند و کوتاه مدتنگری را درست نمیداند.
۱۳) اولویتبندی و انتخاب؛ میداند اهمیت و ضرورت کارها در لحظات مختلف، متفاوت است؛ بسته به هدف خود، از برخی انتخابها برای توفیق انتخابهای دیگر خواهد گذشت.
۱۴) برنامهریزی و برنامهریزی؛ برنامه دارد و داشتن آن را از نداشتنش به مراتب بهتر میداند؛ بلندمدت فکر میکند، میانمدت برنامه میریزد و کوتاهمدت اجرا میکند. همانقدر که به برنامه پایبند است، از پایبندی غیرهدفمند به آن اجتناب میکند و میداند اصالت در هدف است، نه برنامه.
آنچه بیان شد ابعاد اصلی درونمایه فرهنگ و روحیه استارتآپی بود، که جاری شدن آنها در محیط کاری استارتآپهای جهان، داستانهای موفقیت بسیار بزرگی در دهه گذشته را رقم زده است. از طرفی هر درونمایهای، پوسته و ظاهری نیز دارد؛ با وجودیکه اهمیت پوسته بارها از درونمایه آن کمتر است؛ اما نمیتوان از کنار آن به راحتی گذشت؛ چرا که در اغلب موارد، پوستهها و ظواهر بیشتر در نظر کسانی که به یک مفهوم و فرهنگ جدید گرایش مییابند، جلوه میکنند.
پوسته فرهنگ استارتآپ
۱) پوشش غیررسمی؛ به لباس رسمی برای کار (معمولا کت و شلوار) کمتر گرایش داشته و به لباسی که در آن احساس راحتی کنند، بها میدهد؛ اصالت در راحتی لباس (معمولا غیررسمی) است، نه روتینهای موجود.
۲) گفتمان غیررسمی؛ از کلمات و عبارات محاورهای و غیررسمی در صحبتها استفاده میکند؛ اصالت را در انتقال بهینه مفاهیم میداند نه در نحوه بیان رسمی ارائه آن.
۳) محیط کاری راحت؛ کار و برگزاری جلسهها در محیطهای خلاقانه و غیررسمی اولویت دارد. ممکن است در حالت ایستاده جلسه بگذارند؛ دفتر کار را با دفتر بازی و زندگی یکی ببینند.
۴) عدم پایبندی به استانداردهای رفتاری موجود؛ ساعات و روزهای کاری، نحوه ارائه انجام کارها و سایر استانداردهای روتین محیطهای کاری، لزومی برای رعایت کامل ندارد.
آشکار است، منطق، بنمایه، طرز نگاه یا به عبارت دیگر، فرهنگ و روحیه استارتآپی بوده است که استارتآپها را به الگویی برای تقلید تبدیل کرده است؛ در حالیکه بسیار مشاهده میشود افراد و سازمانهای مختلف بدون داشتن درک درستی از این مفهوم، صرفا به کسبوکارهای استارتآپی گرایش بسیار زیاد دارند.
در سالیان اخیر موضوعات مرتبط با استارتآپها در کشورمان مورد اقبال بوده و فعالیتهای مختلفی در رابطه با آن انجام شده است. آنچه سعی در تبیین آن شد، این است که فرهنگ و روحیه استارتآپی لزوما مختص به استارتآپ نبوده و میتوان شاهد بروز فرهنگ استارتآپی در یک کسبوکار سازمان یافته یا حتی سازمانهای خصوصی و دولتی بود. اینکه اغلب افراد خواهان داشتن یک استارتآپ بوده یا بیشتر سازمانهای خصوصی و دولتی، بدون درک درستی از این مفهوم، خواستار ایفای نقشی در این محیط باشند، خروجی ملموس و تاثیرگذاری را دربر نخواهد داشت. گرایش به پوسته و ظاهر کسبوکارهای استارتآپی بدون در نظر گرفتن درونمایه آن، اثرات و نتایج مورد انتظار را پدید نیاورده و موجب دور افتادن استارتآپ از رسالت اصلی خود، یعنی خلق ارزش معنادار خواهد شد.
دلیل بررسی و تبیین فرهنگ استارتآپی در کنار مفهوم استارتآپ، بیان این مهم است که الزاما همه نمیتوانند یک استارتآپ داشته باشند، اما همه میتوانند فرهنگ و روحیه استارتآپی را در محیط کار خود توسعه و ترویج دهند.
باید تلاش شود تا افراد و سازمانها تفاوت بین استارتآپ داشتن و فرهنگ استارتآپی داشتن را درک کنند، چه بسا از این طریق استارتآپها را برای بهبود شرایط محیط کسبوکاری خود نیز به خدمت بگیرند و صرف داغ بودن بازار استارتآپها به آنها گرایش نداشته باشند.
شاید نتوان به همه جوانان و سازمانهای ایرانی نسخه استارتآپ داشتن را جهت انجام فعالیت کسبوکاری یا حل برخی از مشکلات از قبیل بیکاری در کشور تجویز کرد، ولی یقینا میتوان به همه ایرانیهای مشغول به کار یا در جستوجوی کار، فرهنگ و روحیه استارتآپی را بهعنوان یک روحیه ارزشآفرین معرفی کرد و ترویج داد.