وقت گرما ز تن خویش عرق باریدیم
فصل سرما ز نداری همگی چاییدیم
سفرهی خالی از قاتق و نان را همه شب
پهن کردیم و به امید خدا برچیدیم
عاقبت دار و ندار خودمان را دربست
بهر شهریه آقا پسرم سلفیدیم
بس که آورد گرانی ز چپ و راست فشار
زیر بارش همه با آه و فغان زاییدیم
وعده دادند بزرگان که شود کار زیاد
رنگ آن را تو اگر دیدی ما هم دیدیم
خیل رندان جهان از من و تو دزدیدند
آنچه یک عمر به حسرت ز شکم دزدیدیم
هفتهنامه توفیق، سال 1342