1
میسوزیم
شعله
شعله
میسوزیم
نفسنفس
میسوزیم کلمه به کلمه
در هیزم نگاهها
در اشاره انگشتها
میسوزد سینهام
که ماشین آتشنشانی گیر کرده در ذهنها
در سخنرانیها
پشت خطوط افتتاحیه ها و بریدن نوارها
تو سریعتری
و مثل همیشه در دسترس!
میسوزیم و نفت تنها دارایی
تنها دریای ماست
که پطرس قهرمان را غرق میکند
میسوزیم
و صدای ما سوزناک ست
میسوزیم
و کسی را جرات نگریستن به چهره سوخته خود نیست
2
و ناگهان
تو از متن کدام حماسهای
که هنوز انفجار را به رسمیت نمیشناسی
و از غرورت شعله میجهد
نه!
آتش سرگرمی خوبی نیست
اگر که پروانه باشی
3
کاش بودی
کاش بودی رستم جوان
کاش بودی علی لندی
کاش زودتر میرسیدی به بیمارستان
به خیابان
در آبان ۹۸
به لواسان در تابستان ۸۹
به زمستان ۸۸
به بهارستان در هزار و سیصد و ... چهارصد
به قرنطینه با روزی ۸۳۶ کشته!
میرسیدی به شاخص بورس با هزاران صفر
میبینی
اعداد با ما بازی میکنند
و ما میبازیم
جانمان را
چه سالی بود علی
چه سالی؛!
که ماه در آب میسوخت و خورشید در ابر
و عاشقان در گمنامی
دیر آمدی پهلوان
آتش آمد همه را با خود برد
حالا
داریم یکییکی
دو تا دوتا
هزارتایی میمیریم
و مرگِ بیملاحظه
اعلانی بر دیوارها ندارد
4
دل سوختهای نیست
که برای اینهمه پروانه دستای گل بفرستد
پس ما همچنان به سوختن ادامه خواهیم داد
که این قطار را سر باز ایستادن نیست
هرچه خودت را به آتش بکشی ریز علی فداکار
تو فریادی روشن بودی در خاموشی جهان
اسطورهای بزرگتر از درد
که با لبخندی شگفت و پیراهنی آبی در شبکهها منتشر شدی
و حالا دارند طوفانها در شعله میدمند که بیشتر بیافروزد
و عکس تو آنقدر بزرگتر باشد که اینهمه این درد را پنهان کند
5
اما فردا
که آبها از آسیاب افتاده است
آتش بازخواهد گشت
تا تو را از یادها ببرد
و تو را به مهمانیهای بزرگ راهی نخواهد بود
چرا که تو هنوز واکسن نزده بودی
نگاه کن مهد کودکها حتی
از نامت پرهیز میکنند
که تو همنشین شعلهها بودی
تو خطر داری علی
و من میترسم
تو لندی بودی نه لندنی
تو لندی بودی
نه قهرمانی از دیزنی لند
علی لندی 15 ساله از ایذه
که راز زیستن بود و سوخت
تا آتش را گلستان کند