سالها پیش مدت کوتاهی قاضی اجرای احکام بودم. حکم مجازات صادرشده برای یک محکوم، زیر نظر قاضی اجرای احکام اجرا میشود. در آن شعبه پروندهای عادی و معمولی از یک مدیر بانک وجود داشت که چند سال قبل، زمانی که میلیون برای خودش آدم حساب میشد و هنوز میلیارد در دهانمان نمیگشت، اختلاسی چندصد میلیونی کرده و یک روز با پولهای اختلاس گریخته بود. نزدیک مرز، در صرافی یک شهر کوچک خواسته بود ریال را به دلار تبدیل کند، اما صراف هوشیار و وظیفهشناس، به او شک برده و هرچند پولها را تبدیل کرده، ولی موضوع را به مقامات پلیسی گزارش داده بود. نهایتاً مدیر متواری در آستانه خروج از کشور دستگیر و دلارها توقیف شده بود.
مختلس میانسال به چندین سال حبس قطعی محکوم شده و حالا حبسش هم تمام و آزاد شده بود. فقط این وسط یک چیزی مانده بود. زمان دستگیری اختلاسگر، با دستور قضایی دلارها به یک حساب ارزی واریز و تا انتهای رسیدگی در آن حساب باقی مانده و نهایتاً به بانکِ شاکی پس داده شده بود. نه که از قضای روزگار، که به صورت بدیهی و طبیعی دراین فاصله یکیدوساله قیمت دلار سهچهار برابر شده بود. حالا متهمِ حبسکشیده پاشنه در اجرایاحکام را کنده بود و هر روز طلبکارانه میآمد و مدعی بود مازاد رقم ریالی اختلاس و در واقع آن سود و افزایش قیمت دلار متعلق به اوست و تقاضا داشت که به بانک دستور دهم قیمت دلار را بهروز حساب کند و رقم ریالی اختلاس را برای خود بردارد و بقیه را به مختلس پس دهد.
دفعه اولی که این تقاضا را از او شنیدم گفتم: خدا وکیلی دوربینمخفیه؟ خیلی جدی و اخمالو، جوری که نشان دهد اصلاً اهل این شوخیهای بیمزه نیست، پاسخ داد نه دوربینمخفی نیست، حقمه! گفتم کل پول برای بانک بوده اگر هم سودی روی آن آمده متعلق به بانک است. قبول نمیکرد و پاسخ میداد آن افزایش ناشی از هوش اقتصادی و وقتشناسی وی در تبدیل ریال به دلار بوده است.
بارها آمد و انواع و اقسام لوایح و دادخواستها را روی پرونده گذاشت. هیچ جوره از خیر افزایش ارزش دلار نمیگذشت. کلافه شده بودم و هربار که میآمد برای منصرف کردنش به روشی متوسل میشدم. یکبار مدیردفتر را صدا زدم و پرسیدم چقدر پول نقد در جیبش دارد؟ نگاه کرد و گفت چهلپنجاه هزار تومان. خودم هم کیفم را روی میز خالی کردم. حدود ده بیست هزار تومانی داشتم. به مختلسجان گفتم: راستوحسینی ما اینقدر داریم اگه نسبت به پول تو جیب ما هم ادعایی داری که صورتجلسه کنیم و بدیم بهت!
یک بار هم گفتم: ببین عزیز دلم اینقدر حرص نخور ما هرچی دیرتر این بالابود و افزایش رو حساب کنیم، به نفع خودته؛ دلار که پایین نمیاد، همیشه میکشه بالا. فعلاً برو دو سه سال دیگه بیا ایشالا این اطاله دادرسی برات برکت داشته باشه! یک بار هم گفتم حالا شما صبر کن ببینیم شاید مذاکرات برجام به نتیجه رسید و قیمت دلار برگشت به همون قیمت روزی که فرار کردی بلکه هم کمتر! یک دفعه هم که حال روحیم خوب نبود و امید به زندگیم رو به صفر تمایل داشت، از او پرسیدم: انصافاً به کدام عرفان یا طب سنتی وصلی که اینقدر امید داری که ما چند برابر مبلغ اختلاسی که کردی، تقدیمت کنیم؟ خداوکیلی سُنبل الطیبی، عرق نعنایی، عصاره زالزالکی چیزی پیشنهاد نداری من بخورم از ناامیدی در بیام؟
هرچند ادعا و طلب کاریاش بدجور روی اعصابم بود، اما وقتی خوب به قضیه نگاه و ارقام موجود در پرونده را محاسبه میکردم، سرم را میخاراندم و با خودم میگفتم مگر داریم که از یک بانک اختلاس شود، اما بانک سه چهار برابر رقم اختلاس سود کند! یک چنین اقتصاد سوددهی داریم ما! از اختلاس.