شوخانه‌ای از شعر و شعور

شوخانه‌ای از شعر و شعور
یادداشتی از اکبر اکسیر در معرفی مجموعه نظم و نثر طنز «اصرارنامه» اثر محمود سلطانی
چهارشنبه ۳۰ تير ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۲
کد خبر :  ۱۴۹۹۱۹

طنز و شوخ‌­طبعی هرچند به یک معنا به‌کار می‌روند اما شوخ‌­طبعی که از طبیعت شوخ برمی‌­خیزد با طنز متفاوت است. شوخ‌طبعی، یک حالت است و طنز، یک ابزار کاربردی مثل آچار شلاقی، درل برقی و . . . طنز، گاه یک شاخ است بر روی کلّة گاو، گاه یک جفت لگد بر دو پای عقبی یک کره‌­خر چموش. گاه، یک نیش است بر زنبور عسل. در هر حالت چنانکه در تعریفات بالا دیده می­شود، طنز به مفهوم مطلق با کسی شوخی ندارد. آن که قلقلک می‌دهد، به قهقهه‌­تان وا می‌­دارد، یا با تحقیر یا با تمسخر و ایرادگیری و مسائل تاریخ مصرف‌دار لحظات ما را شاد می‌­سازد طنز نیست. نوعی شوخ‌­طبیعی است که اگر از صدا و سیما پخش شود می‌گویند کمدی و کارتون و خنده‌­بازار و خندوانه، و اگر در روزنامه‌­ها پخش شود می‌گویند فکاهه و کاریکاتور و ...

 

مردم شریف اصفهان از دیربار مردم شوخ طبعی بوده‌اند. مردمی فهیم و حاضرجواب که بداهه‌گو و ظرافت‌چی و خوش­ زبان نامیده شده‌اند. دانشمندان بیولوژیک و متخصصان صنایع غذایی علت اصلی آن را نه در خوردن گز و پولکی، بلکه واقع شدن در کناره کویر، حمله تیمور، محاصره اصفهان، خشکیده شدن زاینده ­رود و قطع درختان چهارباغ و قطع جنبش منارجنبان دانسته‌اند. مردم شریف اصفهان اگر شوخ طبع‌اند در عوض مردم نجیب کرمان طنزپرداز تشریف دارند. اگر باور ندارید باستانی پاریزی را ورق بزنید و بروید از محمدعلی علومی عزیز بپرسید.

 

از طرف اداره پست بسته‌ای از اصفهان دریافت کردم. اول به خیال اینکه گز باشد با ولعی خاص پاکت را پاره کردم. خیلی زود دیدم کتاب طنز است. یعنی آنچه داخل بسته است، گز نیست، گزنده است.

مجموعه شعر و نثر طنز طنزپرداز فهیم فروتن، جناب محمود سلطانی یا بهتر بگویم سلطان محمود گزنَوی معروف به «آذین» که آثارش بر در و دیوار ولایت طنز پیچیده است( لطفاً به کلمه پیچیده توجه کنید چقدر نقطه دارد) با نام اصرارنامه که خود اسرارنامه ادبیات طنز ماست.

 

کتاب را که ورق زدم دیدم مقدمه کاملی از جناب رضا رفیع را بر پیشانی و پسانی خود دارد که فهمیدم تخفیف 30 هزار تومانی کتاب بخاطر پیش­گفتار آقای رفیع است. از اول تا آخرش را خواندم. (هیچ طنزپردازی چنین اعتراف فجیعی را نمی‌کند چون حوصله‌ای نیست) اما مقدمه آنقدر شیرین بود و آموزنده و جامع، که یک­‌نفس تا آخر خواندم و اسپند دود کردم بر طنزپرداز پرمشغله‌ای که اینقدر با حوصله کتاب اصرار نامه را خوانده و پیرایه‌ای بر آن افزوده است.

 

بعد از مقدمه پربار نبش پاساژ سلطانی وارد کتاب می ­شویم. تقریظ غیرجلال­ الدین کزازی میخ‌کوبت می‌کند:

« پای فشاری­نامه، سرنامه  به هم آمده­ای از سرگذشت های شیرین و شوخان‌ه­ای است که نگارنده در آنها بُرش­هایی از شیوه زیست ما را به زیبایی و چاشنی شوخانه نیکو نگاشته است. فشرده سخن اینکه نگارش سترگ، سپهرآفرینی نیکو، نگاهبانی شرم و پاسداری از پیرامون ویژه خامه، بهین ویژگی‌های این به‌هم آمده است...».

محمود سلطانی در اصرارنامه، ساده و بی ­پیرایه حرف می­ زند. اهل مداهنه نیست. جا به جا نیش قلم خود را با نوش دلپذیر ساخته، از مصائب اجتماعی می‌گوید با زبانی که اهل نظر هسته آن را می ­فهمند و اهل بصر، از پوسته آن لذت می‌­برند.

در ادبیات فارسی بویژه معاصر، نوشته طنزآمیز و داستانهای طنز کمتر استقبال شده اند و اغلب کتابها در رده طنز، به شعر اختصاص یافته­ و از اقبال عموم بهره‌مندند. لذا جناب محمود خان سلطانی برای اکسیژن دهی و رفع این پدیده در فرهنگ ادب فارسی، چند شعر طنزآمیز در لابلای طنزتازی‌های خود کاشته‌اند که مخاطب تا آخر کتاب سرحال بماند.

سلطانی در داستانهای طنز خود، شوخ و شنگ و شادابی خود را به کلمات بخشیده تا مشکلات و بداخلاقی­های جامعه قابل تحمل‌تر شوند. او طنز به مفهوم مطلق ( بویژه در نوع طنز ژورنالیستی ) را خوب می‌­شناسد و قصد خنده‌گیری به‌ هر ترفندی را ندارد. هر چند طنزپردازها را گفته‌ام فرشتگانی هستند که مقداری خرده شیشه دارند اما، سلطانی خرده شیشه‌اش را در شناخت سوژه به کار می‌برد، در رونمایی از پلیدی و پلشتی، نه در شکستن حریم حرمت کلمات و عبور از خط قرمز اخلاق.

 

در داستان «نخستین داستان طنز جهان»، که به آدم وحوا پرداخته است، روی لبَ شمشیر شلنگ انداز و پاکوبان می‌­دود و لحظات زیبایی می‌آفریند:

 

« ... برای نمونه، می ­گویند یک روز که مرد برای انجام کاری از خانه بیرون رفته بود هنگام بازگشت و ورود به خانه، سنگی را از روی زمین برداشته و محکم به دیوار کوبید. زن از درون مطبخ، یا شاید حیاط خانه، داد زد: کیه؟ مرد همین طوری وارد خانه شد و به زن پرخاش کرد که: آدم ناحسابی،  آخه به جز من، کی توی این دنیا هست که می‌گی کیه؟ زن هم دَمش گرم، نه گذاشت نه برداشت و با همان لحن اما کمی ملایم‌تر جواب داد : آخه آدم ناحسابی، خانه ما که نه در دارد نه پیکر. من هم که به جز این خراب شده جایی ندارم بروم.  یعنی کجا بروم؟  بازار بروم؟ خانه پدر و مادر و فک و فامیل؟ کجا؟ یعنی یه جو عقل که داری. همون را به‌ کار بینداز ببین برای چی در زدی؟»

 

برای این که جنس ما جور شود چند بیتی از قصیده حاجی‌ دیدنی استاد محمود سلطانی« آذین» را هم اضافه می‌کنم گوارای وجود:

 

حاجی دیدنی

 

آمد اما حال او چون حال حاجی‌ها نبود

روی پا اِستاده بود اما چنان سرپا نبود

کاملاً زهوار او از بیخ و بن در رفته بود

بی‌تعارف جای هیچ انکار یا حاشا نبود

لُپ همان لپ بود اما کاملاً تُو رفته بود

لَب همان لب بود اما آنچنان گویا نبود

با وجود آنکه نامش بود حاج احمد رضا

ذره­ای نور رضا در چهره‌اش پیدا نبود

....

گفت ما را قسمت حج، بیست سال پیش بود

نوبتم امسال گشته،  قسمتم حالا نبود

. . . .

لطفاً بقیة شعر را در کتاب اصرارنامه آقای سلطانی بخوانید تا این کتاب مستطاب به چاپ­های بعدی برسد.

سلطانی در طنزهای منظوم و منثور با سادگی تمام به شرح ماوقع می‌­پردازد. نظم او مثل نثرش با بیانی نرم و لطیف ما را به دنبال خود می‌کشاند و در لذتِ متن، ما را سهیم می‌کند. در طنز سلطانی سیاه ­نمایی جای خود را به بزرگ­نمایی داده. جسارت در بیان کاستی‌ها، و مهارت در اجرای سوژه‌ها بر استادی جناب سلطانی صحه می‌گذارد.

در عصر شیوع سلطان‌های جوراجور اقتصادی و سیاسی، سلطانیِ طنز، لقب دلنشینی است برای دوست و همکار برزیگران لبخند و زخم. اصفهان به داشتن ایشان می‌­نازد، ایران نیز هم ...

 

ارسال نظر