درباره «شعر دفاع مقدس» زیاد گفتهاند و نوشتهاند؛ شعری که در دوران جنگ هشتساله، پاگرفت و با سرودههایی بهراه افتاد که متناسب با فضای آن روزگار، بیشتر درونمایهای شعاری و تهییجی داشتند. اما پس از پایان جنگ و تغییر شرایط اجتماعی کشور، بخشی از شعرهایی که با نظر به موضوع یا مفهوم دفاع مقدس سروده شد، درونمایهای انتقادی و اعتراضی به خود گرفت. شاعرانی که برخی خودشان در شمار رزمندگان جنگ هم بودند، فاصلهگرفتن از ارزشها، دنیازدگی، مصرفگرایی، فساد و مضامینی از این قبیل را دیدند و ضمن یادکرد روزگار دفاع مقدس و آرمانهایش، با زبان و بیانی اعتراضی و انتقادی، شعر نوشتند. «منظومه مردابها و آبها»، اثر زندهیاد «سیدحسن حسینی»، نمونهای شاخص از این دست سرودههاست.
«ماجرا این است کمکم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضه کالا گرفت»
این نگاه انتقادی و سرودن اعتراضی در حوزه شعر دفاع مقدس، اگرچه کمرنگ و کمتعداد، تا امروز ادامه داشته است و ضمنا زبان انتقادی و اعتراضی شاعران، در برخی از موارد به «طنز» هم گراییده است؛ طنزی که پایه و مایهاش، انتقاد و اعتراض به کژیها و کاستیها و ناراستیهاست.
در ادامه، نمونههایی از این گونه سرودنهای برخی شاعران همروزگارمان در قالبهای گوناگون را، مرور میکنیم.
«سیدعبدالرضا موسوی طبری» در یک قطعه طنز، از «بدترینهای جامانده» گفته و چنین سروده است:
«دوش با جبرئیل میگفتم:
از چه رو مردمان پلید شدند
همه در کفر مثل بوسفیان
همه در ظلم چون یزید شدند
گفت: غافل مباش هرگز از آن
هشتسالی که روسپید شدند
بدترینهایشان بهجا ماندند
بهترینهایشان شهید شدند»
«عباس صادقی زرینی» هم، انگار به دستهای از همین بدترینهای جامانده نظر دارد که آنها را «کارشناسان شهادت» معرفی میکند و رباعی طنز میسراید:
«ماندید به پشت جبههها تا ماندید
خواندید سرود ماندنی را، ماندید
چون کارشناسان شهادت بودید
از قافلههای شهدا جا ماندید».
هم او، در رباعی دیگری، مدعیانی را به باد انتقاد میگیرد که اگرچه از دفاع مقدس و «مردان بیادعا»یش بویی نبردهاند، اما...:
«از آن چک و سفتهها بپرسید فقط
از آخر هفتهها بپرسید فقط
از جنگ اگر سوال سختی دارید
از جبههنرفتهها بپرسید فقط!»
این داستان دنبالهدار، حکایت آن بعضیهایی است که از نام بلند مردان، در پی نان، برای خود دکان ساختند و باطن کاسبکارانهشان را پشت ظاهری دیگر پنهان کردند. همانهایی که «خلیل جوادی» هم در یک رباعی طنز، از خجالتشان درآمده است:
«ای آب ندیدهها و آبیشدهها
بیجبهه و جنگ، انقلابیشدهها
مدیون شب حمله جانبازانید
ای بر سرِ سفره، آفتابیشدهها!»
و «سعید بیابانکی» هم در بیتهای پایانی غزلش، به شکلی دیگر از آفتابیشدن بر سر سفرهها و نانخوردنها اشاره کرده است:
«شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم و نان درآوردیم
برای اینکه بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان درآوردیم
و آبهای جهان، تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم»
باری، برای نوشتن و سرودن در این زمینه، مثل باقی زمینهها، بدیهی است که هر شاعری با توجه به نگاه و دیدگاهش، ماجرا را از زاویهای میبیند و این دیدن با توجه به شیوه او، به گونهای در شعرش نمود مییابد؛ گاهی ملیح، گاهی صریح، گاهی تند، گاهی کند، گاهی کلیشهای، گاهیتر و تازه... هرچه هست، پدیده دفاع مقدس، با توجه به ماهیت آرمانخواهانه و حقجویانهاش، و جنبههای گوناگون و پیامدهای رنگارنگش، بستری مناسب برای طنزنویسیهای انتقادی و اعتراضی است. شعر «سیدعلی میرافضلی» با عنوان «ممّدی که ممّد نبود»، میتواند نمونهای از نگاه متفاوت در این حوزه باشد که شاعر در آن، طنز و تراژدی را بههم آمیخته است:
«خون تو
بوی شربت آلبالو نمیداد
و زخم پیشانیات
شاهکار گریمورها نبود.
وقتی در ذهن خلاق خود
به جناس مین و مینا فکر میکردیم
و برای آن لطیفه میساختیم،
پای تو روی مینها، پرنده شد.
پشت صحنه مرگ حماسی تو
هیچ دوربینی حضور نداشت.
ریشهای کمپُشتِ تو
قله هیچ بنیادی را فتح نکرد،
و خاکی که بر آن جان دادی
به شهرت ویژهای نرسید.
سالروز مرگت
در هیچ تقویمی منعکس نشد.
تنها در خاکجای گمنام تو
درختی است
که در پای جداشدهات ریشه دارد.»