دیگر الان نه فقط مرغ سحر مینالد
بلکه از هرکه بپرسی چه خبر مینالد
راه آدم به صف مرغ و خروس افتاده
از همین حس هبوط است اگر مینالد
زیر سنگینی باری که کمر میشکند
قامتش خم شده، از درد کمر مینالد
پیش هر دوست بخواهد غم دل ساز کند
جای شک نیست که او غمزدهتر مینالد
«مشکل خویش برٍ پیر مغان بردم دوش»
دیدم افتاده دمر، زار و پکر مینالد
دو سه هفته است که با افت سهامش در بورس
رفته تا خرخره در قرض و ضرر مینالد
زندگی شرح تراژیک گرفتاریهاست
تا همین کاسه و آش است بشر مینالد