شعرهایی از  شاعران فارس در سوگ عروج نبی مکرم اسلام

روی گل محمدی از اشک، تر شده ست

روی گل محمدی از اشک، تر شده ست
بیست و هشتم ماه صفر سالروز عروج ملکوتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و این مناسبت در شعر شاعران فارسی همواره مد نظر قرار گرفته است.
جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۷
کد خبر :  ۱۳۴۰۰۹
 
در این مجال شما را به خواندن چند شعر از شاعران فارس که به ساحت مقدس پیامبر مهربانی تقدیم شده است فرا می خوانیم.

 

غلامرضا کافی

هرچه ذوق دیدنش را اشک پرپر کرده‌اند

سیر حیرت خانه بال کبوتر کرده‌اند

بال طاووسی که رنگ افشانه دیدار اوست

طوطیان خانه آیینه، باور کرده‌اند

جز که تار شعله در پیراهن فانوس نیست

رخنه در ذکر «اناالحق» قلندر کرده‌اند

شعله جانی که دود عود آن تا دورهاست

شاعران، زلف غزل بر آن معطر کرده‌اند

یک رم آهو اگر وحشت گریز غفلتند

دشت را در زیر پای خود شناور کرده‌اند

خلسه عزلت نه غفلتگاه در خود ماندن است

جبهه بر خاکند و سیر هفت اختر کرده‌اند

با خیال خال در خاطر پسند روی دوست

آشتی در سینه سوزان مجمر کرده‌اند

طعم شوقی را که دارد لعل آتشگون او

جوهر جان را مذاب از شعله تر کرده‌اند!

هرچه می‌بوسم لب او را ز خود وا می‌روم

آه از آن جان‌ها که با این ذوق پرپر کرده‌اند

کاتبان مد «بسم‌الله الرحمن الرحیم»

لیقه از گیسوی او در مشک و عنبر کرده‌اند

از غبار ناز او زیور به هستی بسته‌اند

از بلند قامتش «الله اکبر» کرده‌اند

تا بگردد آسمان بر گرد آن خورشید محض

این بلند طارم - ابی را مدور کرده‌اند

خشک شد دریا شبی کز نام او لب تازه کرد

دامن من را ولی دریای گوهر کرده‌اند

نیست این معنی که ناز سایه‌اش در پی نبود

هر دو هستی سایه او را مصور کرده‌اند

جوششی از فطرتش را وام توفان داده‌اند

برقی از نعل براقش وقف تندر کرده‌اند

زان شب شوقی که ترمستی سبو در می‌ شکست

ساقیان سکر نگاهش را به ساغر کرده‌اند

می‌وزد گیسوی خوشبوی محمد (ص) از بهشت

خاک را در مقدمش با گل برابر کرده‌اند

«کافی» از «کفوا احد» بر چشم «احمد» بوسه زد

این غزل در طبعش از آن درج گوهر کرده‌اند

***

دو شعر از محمدمهدی سیار

*دَم صبح

 

صبحیم و از خزانه شب بردمیده‌ایم

آری قسم به شب -شب رفته- سپیده‌ایم

 آری قسم، قسم به شب آن دم که رام شد

رفته ست رفته رفته شب و ما رسیده‌ایم

شب بود و شبهه، شایعه قهر آسمان

از هر شهاب زخم زبانی شنیده‌ایم

گفتیم: قهر نیست خدا...آشتی ست او

گفتیم: ما که این همه نازش خریده‌ایم...

 ما را به حال خویش نخواهد گذاشت، ما

سختی‌کشیده‌ایم، یتیمی‌چشیده‌ایم

آخر خودش هم از دلمان در می‌آورد

دنیا و آنچه را که شنیدیم و دیده‌ایم

 دریا! مزن به سینه ما دست رد که ما

گر قطره‌ایم از آب وضویی چکیده‌ایم...

 

*انشراح

 گر قطره‌ایم از آب وضویی چکیده‌ایم

گر ذره‌ایم، گِرد عبایی دویده‌ایم

 مثل نسیم قصه دل‌های تنگ را

با شرح صدر، غنچه به غنچه شنیده‌ایم

 در هم شکست گرده گردون و کوه را

باری که ما به شانه زخمی کشیده‌ایم

 آوازه‌مان به عالم و آدم رسیده است

هرچند خود ز عالم و آدم بریده‌ایم

 آسان و سخت عشق سوا کردنی نبود

ما نیز مهر و قهر تو در هم خریده‌ایم

ما را فراغ بال نداد این زمین ولی

یک چند پلک خواب پریدن که دیده‌ایم

 خوابی ست تلخ این قفس تنگ، این جهان

پلکی به هم زنیم از اینجا پریده‌ایم

پی‌نوشت:

این شیوه رجوع به قرآن در شعر  را از غزلی از حافظ می‌توان آموخت: غزل معروف «بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم» که گویا هر یک از ابیات آن ذیل یک آیه از سوره «نجم» سروده شده است.(خودتان این غزل را با آن سوره تطبیق دهید.)

*****

 

 

حضرت رسول اکرم(ص)-محکومیت توهین ها

میلاد عرفان پور

روی گل محمدی از اشک، تر شده ست

با ما مصیبتی ست که عالم خبر شده ست

با ما مصیبتی ست که ورد زبان شده

با ما مصیبتی ست که خون جگر شده ست

دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت

لشکر نبرده ایم و نبردی دگر شده است

آن سوی خنده ها، همه دندان گرگ بود

اینک زبانشان به دهان، نیشتر شده ست

از هیچ زاده اند و پی هیچ، زیسته

شیطان، بر این جماعت  ابتر،  پدر شده است

نمرود تیر بسته به زیبایی خدا

زیبایی خدا، به خدا بیشتر شده است

عالم، هنوز در صلوات است و هم چنان

این رایت نبی ست که بر بام، بَر شده است

ارسال نظر