آبنبات پسته‌ای به چاپ سیزدهم رسید

آبنبات پسته‌ای به چاپ سیزدهم رسید
اثر مهرداد صدقی
سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۹ - ۰۱:۵۰
کد خبر :  ۱۳۳۷۴۰

 

آبنبات پسته‌ای در 351 صفحه به قلم مهرداد صدقی نوشته شده و توسط انتشارات چرخ و فلک به چاپ رسیده‌است. در حال حاضر چاپ سیزدهم این کتاب برای علاقه‌مندان در دسترس است.

 

قهرمان کتاب «آبنبات پسته‌ای»، همان محسن کتاب «آبنبات هل‌دار» است با این تفاوت که کمی بزرگ تر شده؛ البته با اینکه بزرگ تر شده اما عاقل‌تر نشده‌است.
آبنبات پسته‌ای با زبانی طنزآمیز روایتگر قصه‌های شیرین روزهای نوجوانی محسن است. داستان با کنجکاویِ او برای فهمیدن راز دوستش - سعید- آغاز می‌شود و از آنجا که کنجکاوی نام مودبانه فضولی است؛ اتفاقات مختلف و طنزآمیزی می‌افتد که در نهایت محسن را به این نتیجه می‌رساند که کاش هیچوقت برای فهم این راز تلاش نمی‌کرد. در خلال بیان روند داستان، برخی از رویدادهای مهم تاریخی بین سالهای 70 تا 72 روایت می‌شود و تاثیر این رویدادها بر زندگی خانواده محسن و همسایگان آنها که همگی ساکن کوچه سیدی شهر بجنورد هستند، دیده می‌شود. از حمله صدام به کویت گرفته تا تخریب دیوار برلین و تجزیه شوروی و المپیک بارسلون و انتخابات مجلس چهارم و ...

 

 

مهرداد صدقی درباره چاپ تازه اثرش گفت:  این هم از چاپ سیزدهم. همین یک ماه پیش بود که چاپ دوازدهمش منتشر شد و حالا رسیدیم به چاپ سیزدهم. این کتاب دومین جلد از مجموعه آبنبات‌هاست.

 

راستی بعضی‌ها گفتند چرا اسم رشته و محل تحصیل محسن در انتهای دارچینی مشخص نشد؟ در جلد چهارم که دوران دانشجویی محسن است، به تفصیل راجع به شهر و دانشگاهش خواهم گفت.

 

بعضیها پرسیده‌اند چرا جلد بعدی را نمی‌نویسی؟ راستش من هر روز شوخی‌ها و موقعیت‌های جدید طنزآمیز را برای جلد بعدی یادداشت می‌کنم اما ترجیحم این است بین جلدهای مختلف فاصله زمانی وجود داشته باشد.

 

احتمالا از چندماه دیگر شروع کنم به نوشتن اما اول باید کتاب دومین نشان مردی را تمام کنم. اسم طعم جدید را هم در پستی با همکاری ناشر، از شما نظرسنجی خواهیم کرد. همیشه شاد و سلامت باشید حتی در این اوضاع و احوال.

 

 

 

بخش‌های کوتاهی از کتاب:

 

«بعد ازدواج، علاقه کم‌کم خودش پیدا مِشه.»
مامان در تأیید حرف محمد گفت: «ها خداییش منم اول ازدواج زیاد از علی خوشم نمی‌آمد؛ ولی بچه‌هام که یکی‌یکی به دنیا آمدن، دیگه ازش بدم نیامد.»
آقاجان که جا خورده بود، بهت‌زده به مامان نگاه کرد و گفت: «مخوای سه چار تا دیگه‌یم بیاریم که دیگه کاملاً عاشقم بشی، ها؟»

 

 

«ببین پسرجان، درسته که مجردی خوبی‌هایی داره که متأهلی نداره؛ ولی متأهلی هم عیبایی داره که مجردی نداره.»

ارسال نظر