قایق مدوسا/ 1819/ رنگ و روغن روی بوم/ 716 در 491 سانتی متر/ موزه لوور
امروز دویست و بیست و نه سال از تولد "تئودور ژریکو" می گذرد."تئودور ژریکو" Théodore Géricault، نقاش و سنگ تراش شهیر فرانسوی بود که نبوغ خود را در تمامی سالهای زندگی به جهانیان نشان داد. وی در جوانی و در سن 33 سالگی درگذشت. وی با تابلوی "قایق مدوسا" که در 28 سالگی خلق کرد شناخته می شود. "تئودور ژریکو" از پیشگامان جنبش رمانتیک بود.
تئودور ژریکو در طی زندگی کوتاه خود چند اثری بیش بر جا نگذشت. اثری که شهرت جهانی پایدار او را تضمین کرد، بر مبنا ی حادثهای واقعی ساخته شد. د ژوئیه ۱۸۱۷ زمانی که ژریکو در ایتالیا به سر میبرد، یک ناو محافظ فرانسوی که تعدادی مهاجر و سرباز را به سنگال میبرد دور از آن ساحل به گل نشست. افسران و خدمهٔ کشتی با خزیدن در چند قایق موجود جان خود را نجات دادند و اکثر مسافران را به امان خدا رها کردند. مسافران به هر ترتیبی که بود کلکی ساختند که ۱۵۰ نفر بر آن سوار شدند و به دریا زدند. پس از روزهای متمادی یاس و هرمان وصف ناپذیر، فقط ۱۵ نفر از آنها زنده ماندند که کشتی در حالگذاری نجاتشان داد.
این رویداد که در فرانسه جنجال فراوانی به پا کرد، در یک پرده نقاشی عظیم جاودانه شد. "ژریکو" درست مانند گزارشگری امروزی، به تحقیق دربارهٔ واقعه و مصاحبه با بازماندگان پرداخت و آنگاه کار نقاشی را آغاز کرد. نقاشی لحظهای (در سیزدهمین روز) را نشان میدهد که آنان هنوز به زندگی چسبیدهاند و با اندک توان باقیماندهٔ خود میکوشند به کشتی که درست در همان لحظه در افق پیدا شده علامت بدهند.
کلک مدوسا از لحاظ انتخاب موضوع کاملاً غیرعادی بود. این نقاشی نه اسطورههای کهن، نه یک حادثهٔ تاریخی مهم و نه یک آفریدهٔ ادبی یا چیزی ابداعی خود نقاش، بلکه یک حادثهٔ حقیقی و به شدت بحثانگیز را نشان میداد. قهرمانان این حادثه موجودات استثنایی نبودند بلکه مردم عادی بودند. روشی که ژریکو در عبور از مرز مستندسازی به کار برده نیز همین قدر نا معمول و خاص بود: اوجای پیروی از رسم جاری و مصور کردن یک حادثه مهیج، به جستجوی معادلها ی تصویری برای عذاب، استیصال و بارقهٔ هولناک امید در مسافران کشتی شکسته برآمد، و در نتیجه این واقعیت متفاوت را تا سطح یک تمثیل عام و جذاب ارتقا داد.
خط مورب پرمخاطره سراسر تصویر را از گوشهٔ راست پایین تا گوشهٔ چاپ بالا درمینوردد و در جایی که بادبان تیره با ابرهای سیاه، سنگین و آبستن طوفان درآمیخته است، ختم میشود. این کوشش قطری در تقابل با ریتم هرم بدنهایی است که با ضعف اما دیوانه وار خود را بالا میکشند و در راس آن پیکار سیاه علامت دهنده به کشتی نجات قرار دارد. این پیکار مظهر تودهها ی له شده و درماندهای است که امیدشان یکسره بر باد رفته. مرد ایستاده بر بالای خط افق، نگاه ما را به سمت کشتی دور و نا پیدا که کانون تمامی امیدهاست و هدف واپسین رمق مصیبت زادگان، هدایت میکند.
ترکیب بندی، تنظیم روشنی و تاریکی و حرکت هماهنگ، همگی از طریق وسایل صرفاً حسی و مستقل از محتوای روایی، درامی بصری را انتقال میدهد. بازتاب جریان حادثهٔ به تصویر درآمده با جذب تأثیر عاطفی آن لحنی هم دردانه مییابد و در نتیجه، حکایت به زبان تصویری بازگو میشود. ژریکو با مراجعه آشکار به اصول هنری دیوارنگارانهٔ واپسین داوری میکلآنژ، نه فقط در برابر رومانتیسم سالن که در زمان مقبول عام بود قد برافراشت، بلکه در ضمن نخستین هنرمندی بود که بهطور جدی سلطهٔ سنت کلاسیک گرایی بر هنر پاریسی سدهٔ نوزدهم را زیر سؤال میبرد. این اثر از جهت بسیاری آثار دیگری را تحت شعاع قرار میدهد. استفاده از فیگور جوان در گوشهٔ کادر بر گرفته از نقاشی "اوژن دولاکروا" میباشد .آخرین قضاوت اثر میکلآنژ به رویکردی به یاد ماندنی و معاصر در کار او قابل خواندن میشود؛ و از جهاتی نقاشی ما را به یاد اثر "واتسون" و کوسهماهی از "جان سینگلتون" کاپلی میاندازد.