توی بهشت گَه هوسِ سیب میکنم
در خُلد، آرزویِ «سراندیب» میکنم!
شیطان اگر نبود در آن لحظه روی فُرم
او را برای وسوسه ترغیب میکنم!
پا در جهان نهاده و از صبح تا به شام
تحسین خویش از سرِ تحبیب میکنم!
سرکیسه میکنم همه ابنای دهر را
بس سودها که یکسره در جیب میکنم!
گَه وصل میشوم به کسانی و زین طریق
خود را مصون ز آفت و آسیب میکنم!
جز خود هر آنکه جامعه را مبتلا کند
تشبیه او به میکروب و آمیب میکنم!
هر جا که پای منفعتم بود در میان
آن را که مانعش شده، تخریب میکنم!
یک «راست» را ز بعدِ هرَس کردنی تمیز
با صد «دروغ»، یکشبه ترکیب میکنم!
صبحش اگر به سهوِ لسان گاف میدهم
ظهرش بدون دلهره تکذیب میکنم!
وجدان اگر که مویدماغم شود، سریع
او را عذاب داده و تأدیب میکنم!
چون نارفیق میروم آهسته پشت او
خنجر برون کشیده و تا «دیب»(1) میکنم!
وجدان زخمخوردۀ خود را ز بعد آن
طومارپیچِ پنبه و تنزیب میکنم!
من آدمی مدرنم و اینگونه نفس را
با شیوهای نوآمده تهذیب میکنم!
(1) دیب= در آذری به معنای «تَه»