اگر خوانندۀ این سلسلهیادداشتها بوده باشید، پیشتر گفتیم که در این مقال برآنیم تا گونههای شوخطبعی، یعنی «طنز» و همسایههای خندهرویش «هزل»، «هجو» و «فکاهه» را بررسی کنیم و از این رهگذر، با در کنار هم قرار دادن تعریفها، ویژگیها، تفاوتها، هدفها و کارکردهای این گونهها، به آنچه از مفهوم «طنز» در نظر داریم، نزدیک شویم. در یادداشت اول، از «طنز» گفتیم، در یادداشت دوم، به «هزل»، «هجو» و «فکاهه» پرداختیم، در یادداشت سوم، از «ویژگیهای طنز» نوشتیم، در یادداشت چهارم، از «تفاوتِ گونههای شوخطبعی» گفتیم، و در این یادداشت، طرح و بررسی گذرای برخی از «روشهای طنزپردازی» را آغاز میکنیم.
روشهای طنزپردازی – یک
برای ساخت طنز، شیوههای گوناگونی وجود دارد و با روشهای متعددی میتوان به طنزپردازی پرداخت. البته این شیوهها و روشها گسترده است و در مجالی کوتاه نمیتوان به طور کامل همۀ آنها را شناسایی، دستهبندی و تبیین کرد. همانطور که ما در شعر شاعران، بهراحتی قادر به دستهبندی و تقسیمبندی دقیق عناصر، صنایع و آرایههای ادبی نیستیم و با بررسی شعرهای تازه، ممکن است به شگردهای تازه هم برخورد کنیم، در ساختار طنز نیز اینچنین است. اما به هر روی، بعضی از این شیوهها بیشتر از روشهای دیگر مورد استفادۀ طنزپردازان قرار میگیرد که با جستوجو و نگاهی دقیق به آثار طنز قابل شناسایی و معرفیاند. ضمن اینکه باید گفت این روشها تنها مختص به ساخت طنز نیست و گاهی در گونههای دیگر شوخطبعی (هزل، هجو، فکاهه) نیز یافت میشوند.
گفتنی است؛ معمولاً همۀ آثار شوخطبعانه، یک نقطۀ مشترک دارند و آن غافلگیری است. یعنی معمولاً گونههای گوناگون شوخطبعی، با غافلگیر کردن مخاطب همراه است و تا حدود زیادی همین عامل موجب خندیدن خواننده یا شنوندۀ اثر میشود.
نویسندۀ کتاب «دربارۀ طنز» از این غافلگیری با تعریفِ «تضاد میان آنچه مورد انتظار است و آنچه بهواقع در لطیفه اتفاق میافتد» یاد میکند و مینویسد: «طنز زبانمحور مثل سایر طنزها بر مفهوم عدم تجانس/ سازش استوار است... مفهوم عدم تجانس بر مؤلفۀ غیرمترقبه بودن تأکید میکند. بر این اساس، تضاد میان آنچه مورد انتظار است و آنچه بهواقع در لطیفه اتفاق میافتد، لبان خواننده را خندان میکند. بنابراین، اگر طنز نوعی عدم تجانس است، پس طنز زبانمحور هم، نوعی عدم تجانس زبانی است که غالباً بهواسطۀ بازیهای کلامی حاصل میآید.» (حری، 1387: 78)
اینک باید ببینیم شاعران و نویسندگان برای بهرهگرفتن از عنصر طنز و کارکرد بیان شوخطبعانه در تولید آثار ادبی، بیشتر از چه شیوهها و روشهایی بهره میجویند. در ادامه، به طرح و بررسی برخی از این شیوهها میپردازیم.
مبالغه، اغراق، غلو
طنزپردازان در طنزآوری خود بسیار از مبالغه، اغراق و غلو استفاده میکنند. آنها با بهرهگرفتن از این ابزار، با بزرگنمایی کاریکاتورگونه، ناپسندها و ناهنجارها را درشتتر مینمایانند و به صورت برجستهتر و اثرگذارتری بیان میکنند تا انتقاد مؤثرتری داشته باشند.
دکتر سیروس شمیسا در فصل روش تشبیه از کتاب «نگاهی تازه به بدیع»، مبالغه، اغراق و غلو را «توصیفی که در آن افراط و تاکید باشد» میداند. (شمیسا، 1383: 103)
همچنین، در «فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز» آمده است: «در اصطلاح ادبی، اغراق، به توصیف، مدح یا ذم بیش از حدی گفته میشود که در آن مفاهیم خرد، آنقدر بزرگ جلوه داده میشود که دیگر چندان قابل قبول نباشد...
اغراق در فرآیندی ذهنی تصویری میسازد که از تصاویر ذهنی خیال و ایماژ گستردهتر است. در این تصویر، صفت یا حالت مورد نظر، با تصرف در ذهن، از وضعیت عادی خارج شده، بزرگتر از حالت طبیعی ظاهری شود... اغراق در ساخت طنز کارکرد فراوان دارد.» (اصلانی، 1387: 39)
پارادوکس
«مهمترین نوع تضاد در ادبیات پارادوکس(paradox) یا متناقضنماست و آن وقتی است که تضاد منجر به معنای غریبِ بهظاهر متناقضی شود. اما این تناقضات با توجیهات عرفانی، مذهبی، ادبی (توسل به مجاز و استعاره)... قابل توجیه است...». (شمیسا، 1383: 119،120)
چنانکه پیش از این اشاره شد؛ دکتر شفیعی کدکنی طنز را «تصویر هنری اجتماع نقیضین و ضدین» میداند و معتقد است که «در مرکز تمام طنزهای واقعی ادبیات جهان، این تصویر هنری اجتماع نقیضین قابل رویت است». با تعریف شفیعی کدکنی از طنز، میشود نتیجه گرفت که ابزاری مانند پارادوکس که کارش متناقضنمایی است و محورش بر تضاد و تناقض استوار است، تا چه حد میتواند در ایجاد طنز کاربرد داشته باشد.
«پارادوکس گرچه در دورههای مختلف اصلیترین کارکرد خود را در ساخت شعر نشان داده است، اما در ساخت طنز هم بهعنوان ابزاری کارآمد مورد استفادۀ طنزنویسان قرار گرفته است.» (اصلانی، 1387: 55)
تهکّم
«تهکم در لغت معنی مسخرهکردن، استهزا و دستانداختن، شکسته و ویرانشدن و فروریختن چاه میدهد، و در لغتنامۀ دهخدا آمده: خندستانی کردن و خندستانی کردن یعنی مسخرگی کردن... در اصطلاح ادبی، تهکم نوعی وارونهگویی کلامی است که با بیانی طنزآمیز کسی را به ظاهر ستایش کنند، اما در لحن کاملاً مشخص در پی تحقیر باشند.» (اصلانی، 1387: 94،95)
تضاد و تناقض در اینجا به شکل وارونهگویی شکل میگیرد. ما در تهکم، با ظاهری جدی و گاهی ستایشگر روبهروییم اما در پس این جدیت و ستایشگری، شوخی، ریشخند و تحقیر نهفته است.
دکتر سیروس شمیسا در شرح علایقی که در مجاز لغوی مطرح است، وقتی به «علاقۀ تضاد» میرسد، مینویسد: به این معنی است که واژهای را درست در معنی ضد آن بهکار برند و مثلاً بهجای افتضاح بگویند: عالی! و بهجای بداقبالی بگویند: مژده! و یا به فرد ضعیف بیدستوپایی، رستم دستان اطلاق کنند. تضاد کامل را قدما از مقولۀ شباهت محسوب کرده و به اینگونه مجاز، استعارۀ تهکمیه، یعنی استعارۀ ریشخند میگفتهاند. زیرا این مجاز برای استهزا و سخره بهکار میرود...
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟
گفتم ای خواجۀ عاقل! هنری بهتر از این؟! (حافظ)
که مراد از خواجۀ عاقل در مقام طنز، خواجۀ نادان است.» (شمیسا، 1383: 28)
همچنین، در بحث استعاره، استعارۀ تهکمیه یا ریشخند را از فروع استعارۀ عنادیه میداند: «استعارۀ عنادیه وقتی است که جمع شدن مفهوم طرفین تشبیه در یکجا ممکن نباشد؛ مانند استعارۀ زنده از مردهای که از او آثار خیر برجا مانده باشد.
از فروع استعارۀ عنادیه، استعارۀ تهکمیه است که در طنز بهکار میرود. در این استعاره، ربط بین مستعارله و مستعارمنه کمال تضاد است نه شباهت، و از اینروست که... بهتر است آن را مجاز به علاقۀ تضاد بخوانیم... فبشّرهم بعذاب الیم؛ خداوند (در قرآن) به پیغمبر میفرماید که کافران را به عذاب سخت مژده ده! حال آنکه کسی را به عذاب مژده نمیدهند.» (شمیسا، 1383: 69،70)
میبینیم که در همین مثال قرآنی، کلام چگونه با بهرهگیری از استعارۀ تهکمیه، رنگ تهکم به خود گرفته است!
ادامه دارد
منابع:
- اصلانی، محمدرضا، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان، چاپ دوم، تهران، 1387.
- حری، ابوالفضل، دربارۀ طنز، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران، 1387.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جدید، تهران، 1377.
- شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، انتشارات فردوس، چاپ چهاردهم، تهران، 1383.