به گزارش روابط عمومی مرکز تجسمی حوزه هنری به نقل از ایسنا، الجزیره با ارائه گزارشی در این زمینه، به آمار وحشتناک تعداد تلفات مربوط به دو جنگ جهانی اشاره کرده و آورده است: میلیونها نفر به سبب سکونت در یک منطقه جفرافیایی خاص و یا عضویت در یک حزب یا گروه خاص به بدترین شکل ممکن کشته شدند.
تابلوی گرنیکا / پابلو پیکاسو
و البته این ارقام دهشتناک فقط به یک فاجعه انسانی منجر نشد بلکه در پرتو این خشونتها مکتبهای فلسفی، سیاسی و هنری جدیدی شکل گرفت که آنها هم به تبعیت از شرایط موجود دارای ویژگیهای خاص بودند. این مکتبها ویرانیها و رنجهای بشریت در آن سالها را بیان میکردند. نشان دادن جهانی خالی از معنا پس از کشتارهای پی در پی، رسالت این مکتبهای تازه شکل گرفته بود.
این تاثیر، بر روی هنرهای تجسمی هم به شکلی واضح قابل مشاهده است. آموزشگاههای هنری شکل گرفتند که استفاده از بمب و سلاحهای کشتار جمعی را امری نادرست دانسته و از آن انتقاد میکردند. گروههای دینی و اجتماعی نیز به این جنبشها پیوستند.
در آن سالها اسلوبهای کلاسیک هنری دیگر زیاد رایج نبود بلکه مکاتب جدیدی به نامهای کوبیسم، دادائیسم و سوررئالیسم شکل گرفت. این مکاتب انعکاسی از پرتگاهی بودند که جهان پس از دو جنگ بزرگ در آن سقوط کرد و نیز آغازی برای ظهور اصطلاح پسامدرن.
اصطلاح کوبیسم در پاریس و در سالهای (۱۹۱۴ ـ ۱۹۰۷)، پس از آنکه لوییس فوکسیس، هنرمند فرانسوی به تابلو «دوشیزگان آوینیون» پیکاسو؛ نقاش اسپانیایی، دقت و در آن تامل کرد، شکل گرفت.
این تابلو با اشکال هندسی واضحی همچون مربع، استوانه، مخروط، دایره و مثلث شکل گرفته است. این نقاشی سه بعدی متفاوت و تکان دهنده بود. بیننده یک صحنه را با یک نگاه از زوایای مختلفی مشاهده میکند. خود پیکاسو درباره این اثرش گفته است: این نخستین تجربه من در ترسیم ارواح بود.
چه کسی تصویر انسان را به درستی می بیند؟ عکاس، آیینه یا نقاش؟ (پابلو پیکاسو)
در ادامه گزارش الجزیره آمده است: اشکال شکسته و زاویهداری که در نقاشیهای آن دوران ترسیم میشد، شبیه به آیینه خردشدهای بود که تصویری نامفهوم و شکسته از انسانی که مقابلش ایستاده منعکس میکند.
این تغییر و تحولات در مکاتب هنری به اینجا محدود نشد بلکه تعدادی از هنرمندان در زوریخ تصمیم گرفتند تا ره آورد همه مکاتب هنری و تمدنهای انسانی ماقبل خود را رد کنند. آنان مکتب جدیدی به اسم دادائیسم را شکل دادند. این مکتب زشتیها و کژیهای دنیا را شبیهسازی میکرد. مکتب دادائیسم زمینه بروز مکتب دیگری به نام سوررئالیسم را نیز فراهم کرد. سوررئالیسم یکی از مشهورترین مکاتب هنری در جهان است.
سالوادور دالی نقاش اسپانیایی در تابلو «تداوم حافظه» که یک نقاشی سوررئالیتی است، زمان را نه به صورت محرکی که بر هستی و و تاریخ حکم میکند، بلکه به صورتی کاملا روان و سیال نمایش میدهد. در این نقاشی سالوادور دالی حافظه و زمان را به دور انداخته و در گوشه سمت چپ تابلو زمان را خوراک مورچهها کرده است.
تابلوی «تداوم حافظه» / سالوادور دالی
واضح است که این تابلوها واقعیت را آنچنان که به طور معمول دیده میشود، به نمایش نمیگذارند. سوررئالیسم و دادائسیسم در پی این بودند تا با کنار گذاشتن واقعیت، در لایههای تاریک و بُرنده روانشناسی نفوذ و حقیقت تاسفباری که جهان پس از جنگهای جهانی به آن دچار شد را ترسیم کنند.
پس از جنگهای جهانی آیینهی هنر تکه تکه و خرد شده و نمیتوانست معنای واضحی از جهان مقابل خود را ارائه دهد.