"علی مفاخری" طراح، تصویرگر، فیلمساز و مربی کارگاههای خلاق برای کودکان، متولد سال 1350 در تهران است. وی فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه آزاد تهران، فارغالتحصیل دوره کارگاههای فیلمسازی از آتلیه وران پاریس و دارای مدرک کارشناسی ارشد هنر دانشگاه سوربن پاریس است. دیپلم مدرسه عالی هنر گرونوبل و دیپلم ارشد مدرسه عالی هنر پاریس را نیز دریافت کرده وتا به حال سابقه تصویرگری بالغ بر ۱۰۰ جلد کتاب برای کودکان را در کارنامه خود دارد."مفاخری" مربی کارگاه های خلاق و ایدهپردازی برای کودکان و مربی کارگاههای فیلمسازی برای کودکان مهاجر نیز بوده است.
بگذارید به گذشته بازگردیم، اولین مواجههی شما با تصویرگری چطور بود؟
من دوران مهدکودک و بخشی از دوره دبستان را در مدرسه فرهاد که زیر نظر خانم توران میرهادی اداره میشد، گذراندم. پدر و مادرم از این سیستم آموزشی خیلی حمایت میکردند. چیزی که اساس مدرسه فرهاد بود و هنوز در من وجود دارد مشاهدهگری است. مثلا یکی از چیزهایی که در مدرسه فرهاد از والدین خواسته بودند این بود که بچههایشان را ببرند در نانوایی تا ببیند چطور نان درست میشود. بعدها با دوستی سوئدی دربارهاش حرف زدم و او میگفت تا سن شش-هفت سالگی همیشه مرغ که میخوردند، مادر همیشه استخوان را در میآورده و گوشت را برای بچهها آماده میکرده و وقتی در هشت سالگی جلویش ران مرغ گذاشتند و نمیدانسته که چیست! چون ندیده بوده. این چیزی بود که در مدرسه فرهاد به ما آموزش میدادند: مشاهدهگری و تجربهگرایی!
من تقریبا اکثر کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را در دوران کودکی خواندم. یک انتشارات روسی بود آن موقع که کتاب داشت که به فارسی ترجمه شده بودند با کاغذ کاهی. این کتابها اولین منابعی بود که به من یاد داد چگونه به بیرون نگاه کنم.
یکی از کتابهایی که من در بچگیم خیلی دوست داشتم و سادگیش را در کارهایم سعی کردم حفظ کنم، یک کتاب تصویری مجارستانی به نام خوشحالی بود که تصویرگر این کتاب لاسزلو رِبر (László Réber) نام داشت. هنوز هم که کار میکنم خیلی برایم آن فضا و حسی که کتاب به من میداد دوست دارم و در کارهایم آن حس را داشته باشم.
آشناییتان با تصویرگری حرفهای چطور رخ داد؟
در هنرستان با تصویرگری آشنا شدم. به نظرم تصویرگری به نسبت کار گرافیک لطافت بیشتری داشت. پروژهام یک داستان از مثنوی بود که به من اجازه میداد تا در گذشته جستجو کنم. کار تصویرسازی انقدر برای من جذابیت داشت که در سال اول و دوم دانشگاه ذهنم متمرکز روی آن بود. در این مقطع به طور مستقل کار میکردم، نه از روی داستان.
یکی از کسانی که من را در این زمینه همراهی کرد و من همیشه مدیونش هستم آقای نادر ابراهیمی بود که آن موقع من را پیش خودش پذیرفت. یک سری جلسه بود که راجب به کار صحبت میکردیم. کتابی بود که تصاویرش را من کار کرده بودم و آقای ابراهیمی رویش متن گذاشتند به اسم همه گربههای من. البته مقدمهاش ضد گربه بود؛ چون میخواست بگوید گربههای واقعی خوب نیستند ولی گربههای تخیلی خوبند.
طبعاً با آغاز فعالیت حرفهای در حوزه تصویرگری یکی از سؤالات افراد انتخاب شیوه و سبک کار است، این انتخاب برای شما چطور شکل گرفت؟
من تکنیکهای زیاد و متفاوتی کار کردم. ولی چیزی که برایم اصل است بیشتر سادگی است و اینکه کار بتواند با مخاطبش ارتباط برقرار کند. خیلی دوست دارم طنز در کارهایم باشد - حتی یک طنز کوچک - چون فکر میکنم بچهها را میخنداند و با آنها ارتباط برقرار میکند. کارهایم خیلی ساده هستند و جزییات زیاد ندارند.
چه هنرمندانی (داخلی و خارجی) تحسین شما را برانگیختهاند و آثار آنها مورد علاقه شما بوده یا در کار شما تاثیر گذاشته است؟
تصویرگری که من دوست دارم بتریس آلامانیا (Béatrice Alemagna) تصویرگر ایتالیایی است که پاریس زندگی میکند. من کارهایش را از اول دنبال کردم و کارهایش جذاباند. فضاسازیهایش، پرسوناژها و بازی نور و رنگ و تخیلی که دارد برایم جذاب است.
فکر میکنید حالا علاقهمندان به این حرفه یا افرادی که در حال آزمون و خطا در انتخاب یک سبک هستند باید چه راهکاری را به کار بگیرند؟
من به نظرم هرکس با تواناییهایی که دارد باید جلو برود. حالا از لحاظ تکنیکی ممکن است تصویرسازی و طراحی به شیوه دیجیتال انجام شود؛ ولی به هرحال هرکس در زمان خودش مسیر کاری خودش را پیدا میکند. رسیدن به سبک شخصی در نتیجه کار مداوم پیش میآید.
به آثار جدیدتان اشارهکنیم. مروری بر پنج سال فعالیت اخیرتان بکنید و در صورت ممکن به شیوهی تاریخی به مقایسهی آنها با آثار اولیهتان بپردازید.
یک مجموعه هشت جلدی کار کردم که در مورد حشرات بود. البته بماند که حالا کلی رفت و برگشت بود بین نویسنده (که در یک دنیای دیگر بود) تصورشان این بود آن چیزی که تخیل میکنند باید تصویر شود و این نگرش کار را سخت کرد. ولی این مجموعه را بالاخره کار کردم و بسیار دوستش داشتم. اینکه بگویم فضایش به نسبت کارهای قدیمیام عوض شده اینطور نیست. من همیشه کارهای قدیمی که فضا کار فعلی من نیست را هم دوست دارم و همچنان من آنها را به عنوان کتابهایی که کار کردم و یک دوره از کارهایم است خیلی دوست دارم.
پروژه جدیدی که در حال کار کردن آن هستم تصویرسازی یک رمان گرافیکی 180 صفحهای به نام تعطیلات در بیزانس (Vacances à Byzance) است که شخصیتهای داستان همگی گربه هستند به غیر از شخصیت من که در داستان در قالب انسانی حضور دارم.
فکر میکنید در یک دهه گذشته کدام جریان توانسته است به تصویرگری سمت و سوی جدید ببخشد؟
وجود شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و به خصوص اینستاگرام که پر از تصویر است و آدم میتواند مجموعه کارهای هرکس که بخواهد ببیند و این اتفاق مهمی است. مسایل دیگر هم هست، مثلا یک سری ابزار مدرن برای طراحی بهوجود آمده که ده سال پیش نبودند. به هرحال اینها شاید تاثیر بیشتری گذاشته باشند تا سیاستگذاریهایی که تحمیلی است و یک چهارچوب جدید به ما میدهد. هنرمند یاد میگیرد ابزار جدید هم برای طراحی و هم برای ارایه کار، میتوانند تاثیرگذار باشند.
این جهتدهی و هدایت بر خلق آثار شما هم تأثیر داشته است؟
برای من هیچوقت تاثیر نداشته است. چون من همیشه کار خودم را کردم. چیزی که من از آن تنفر دارم و از آن دوری میکنم این حالت مسابقهای است که جریان دارد. که حالا کی بهتر است؟ و چه کسی کجا جایزه برده است؟ اصلا اینها برای من ملاک نیست. کتابی که من طراحی میکنم بعدا مخاطبی دارد و باید بر روی او تاثیری بگذارد. این خیلی با ارزشتر از آنی است که هفت هشت نفر آدمی که در این زمینه کار و فعالیت میکنند دور هم بشینند و بین سی کار دوتا کار را انتخاب کنند.
فکر میکنید این جریان را چطور باید هدایت کرد؟
هرکس باید بنا بر چهارچوب کاری خودش این جریان را شکل دهد و آن را هدایت کند و بداند که هدفش چیست. طبعا آموزش، ابزار، نوع نگاه تاثیرگذار است. باید بدانیم که تصاویر ما در ذهن بچهها میمانند و پایههای تخیلات و تصورات و تفکرشان بر اساس این چیزها یواش یواش شکل میگیرد.
فکر میکنید خلاءهای موجود در حوزه تصویرگری چه چیزهایی است؟
در ایران انجمن تصویرگری است که خیلی فعال است و خیلی اطلاعرسانی میکند یا اخبار را انتقال میدهد. ناشرانی هم هستند که خیلی خوب کار میکنند. ولی خلا این است که این فعالیتها به آن حدی که باید باشند نیستند. کتابها اصولا از لحاظ کیفی در حد عالی نیستند. کتابهای مستقل کمتر چاپ میشود. تولیدات مجموعهای و بازاری بسیار هستند. خلا دیگر که در ایران عدم رعایت حق پدیدآورندگان است. همیشه این شکایت از ناشران وجود دارد که حقوق پدیدآورندگان را پایمال میکنند. آنها باید ببینند اگر میخواهند کارشان را به طور کیفی گسترش دهند چطور حقوق پدیدهآورنده خلاق را رعایت کنند. ناشران میتوانند گروههایی برای مشاوره داشته باشند تا کارهایشان را ارتقاء دهند. این کتابها که چاپ میشوند در نهایت یک وسیله هستند، چه در خانه توسط اعضا خانواده و چه در بیرون خونه توسط مربیان، که آموزش و پرورش بچهها کمک میکنند.
یکی از مسائل مهمی که این روزها شاهدش هستیم علاقهی هنرمندان جوان به این حرفه است. فکر میکنید تصویرگری ایران چنین ظرفیتی دارد؟ یا میتواند برای این هنر ظرفیتسازی کند یا خیر؟
به نظر من کسانی که در ایران تصویرگری میکنند خیلی زیاد هستند. تصویرگری مثل فیلمسازی است در واقع یک روایت است که این روایت را ما مثل فیلم که سکانسهای مختلف دارد با شخصیتها و داستانها و .... خلق میکنیم. تصویرگری برای من شبیه به فیلمسازی است و که در آن کیفیت تصویر، زاویه دید، چیدمان تصاویر، انتخاب شخصیتها، انتخاب تصویر و ... مهم است که چگونه مثل فیلم خوب تاثیرگذار باشد و به نظرم ایران این قابلیت را دارد که بیشترین تصویرگر را در نسل جوان داشته باشد.
هر حرفهای آداب و مرام و منش خاص خود را دارد. مواردی که میتوان بهعنوان آداب حرفه تصویرگری شناخت از نظر شما کدام است؟
دقت در انتخاب متن و اینکه بدانیم علاقهمندیم برای کدام گروه سنی بیشتر کار کنیم. به نظر من برای هر گروه سنی که کار میکنیم به مخاطب و حجم دادهها در تصویر دقت کنیم.