ای ماه منیر ذوالجلالی
ای شمس سپهر لایزالی
ای گوهر نام تو خجسته
بر سلسله الذَهَب نشسته
ای مدفن تو دفینۀ حق
ای مشهد تو شهود مطلق
بر گنبد زرنشانت ای جان
شد زرگر چرخ گوهرافشان
خورشید چو ذرّه در هوایت
بالیده به سایۀ سخایت
شب سلسلهبند گیسوانت
شب سرمۀ چشم آهوانت
در بارگهِ منیرت ای ماه
شب گشته سیهغلام درگاه
شد عرش دخیل بارگاهت
تا بر شود از درِ نگاهت
دریای کرم نمی ز جودت
خورشید شعاعی از وجودت
مستیم به جرعهای ز جامت
ساغر نکشیم جز به نامت
ما دُرد کشانِ اهل دَردیم
زین میکده هیچ برنگردیم
ای ساغر وصل حق به دستت
ای باده خمار چشم مستت
ای مامن و ملجاء غریبان
ای مرهم جان ناشکیبان
افتاده ز پا شکستهبالم
مپسند چنین شکستهحالم
ای مظهر رحم حیّ داور
بر این دل خسته رحمت آور...