با این مقدمه، چنین میتوان ابراز نمود که برخورد نقاشی ایرانی با هنر نقاشی اروپا در اواخر دوره صفویان، اولین برخورد با یک هنر بیگانه نبوده و این پندار که نقاشی ایرانی از بین رفتهاست، نمیتواند صحیح باشد. همانطوری که به اجمال اشاره شد، همیشه شاهد بهرهوری و شکوفایی مجدد در هنر ایران بودهایم؛ هرچند به قول «آرتور پوپ» در زمانی که نقاشی ایرانی با نقاشی فرنگی برخورد کرد، هنرغرب در پستترین شرایط خود بود.
کلیّت و شمول هنر ایران در طول دورههای مختلف سبب شده است که عناصر گوناگون را از دیگر فرهنگها بپذیرد. هنرمندان ایرانی درابتدا عناصر اخذ شده را بدون هرگونه تغییری وارد نقاشی ایرانی نمودهاند؛ برخلاف نقاشی چینی که عناصر را درابتدا پالایش کرده، سپس آن را مورد استفاده قرار میدهد (شاید یکی ازمهمترین دلایل، همین موضوع باشد که نقاشی چینی دارای تاریخی 3000 ساله بدون انقطاع است). عناصر به کار گرفته شده در نقاشی ایرانی، به مرور زمان کاملاٌ با روح هنر ایران امتزاج شده و در اندک زمانی آنچنان اصلاح میشود که دیگر با ارزشهای هنر ایرانی، بیگانه نیست. برای مثال نقاشی ایرانی قبل از مغول، در دورهی سلجوقی (590- 429 ه) فاقد چشمانداز است. بیشتر زمینههای نقاشیها با نقوش تزیینی خصوصاً نقوش اسلیمی پرشده است. در نقاشیهای دورهی مغول، شکل صخرهها و ابرها از نقاشی چینی اخذ شده است ولی این عناصرهمانگونه که قبلاً هم ذکر شد، در دورهی جلایریها و سپس در دورهی تیموریان (911 – 771ه) شخصیتی کاملاً ایرانی به خود میگیرند. قابل ذکراست این اصلاح و تعدیل زمانی انجام میپذیرد که هنرمندان خود با ارزشها و شاخصههای هنرایرانی که برگرفته از معنویت فرهنگ ایرانی است، آشنا باشند. بیشک عدم شناخت ارزشها و آرمانها و جنبههای باطنی هنرایرانی – اسلامی منجر به خلق آثاری کاملاٌ ایرانی – اسلامی منجر به خلق آثاری کاملاً ایرانی نخواهد شد.
اگرچه روند خلق آثار هنری ایران متأثر از فرهنگهای دیگری هم بوده، ولی اغلب در چارچوب ارزشها، سنتها و مفاهیم درونی هنرمند شکل گرفته است. از قدیمیترین آثار برجای مانده تا به حال، همواره خصوصیتهای ممتازی درهنرایران به چشم میخورد. هنرمندان، کمال مطلوب (IDAL) را به واقعیت و از طرفی دیگر، سادگی و خلاصهنگاری (STYLISATION) را به طبیعتگرایی ترجیح دادهاند. هنرمندان تمایل داشتهاند آن چیزی را میخواستند نمایش دهند، نه آن چیزی که دیده میشود. در این ارتباط بجاست که به این گقتهی «ابن عربی» (638-560 ه) اشاره شود. او میگوید که در جهان هیچ چیز درست همان نیست که بهنظر میرسد چنان باشد. به این معنی که حقیقت آن به هیچ وجه به صورت تام و کامل با جلوهی خارجی بیان نمیشود. در این مورد پیامبراکرم میفرمایند: «اللّهم اَرنی الاشیاء کما هو» (خدایا به ما پدیدهها را همانطور که هستند نشان بده).