«ایلیا رپین» بیش از دیگر هنرمندان روسی قرن نوزدهم، در طول زندگی خود از شهرت و آوازه برخوردار شد. به عقیده بیشتر گروههای مترقی جامعه روس، مقام رپین در دنیای هنر تصویری، قابل قیاس با مقام «لئو تولستوی» در دنیای ادبیّات بود. حقیقتا در طول 25 سال، با خلق هر تصویر جدیدی نفسها را در سینه حبس میکرد و یا با انتشار مقالاتش بهویژه مقالاتی که به هنگام تغییر قرن نوشته بود، هیجان و بلوایی را در حیات فرهنگی آن کشور تولید مینمود.
در حالیکه رپین عمیقا از مشکلات اجتماعی روزگار خودآگاه بود و با روح ناآرام حاکم بر دوران سازگار گشته بود، آثاری آفرید که کلیه ویژگیهای اساسی واقعنگاری روسیه در اواخر قرن نوزدهم را دارا بوده و به هنر بازنمودگر روسیه کمک نمود تا نقشی گویا و پرارزش در تاریخ فرهنگ اروپایی ایفا نماید. از همان شروع کار، نقاشیهایش توجه منتقدین هنری را در نمایشگاههای بینالمللی، به خودی خود جلب نمود. آنان در آثارش پی به آغاز جستجویی خلاق بردند که بعدها رشد و توسعه فراگیر واقعگرایی دقیق و موشکافانهای را در هنر اروپایی بنا نهاد. هنگامیکه اولین اثر مستقلش را به پایان رساند بر همگان محرز گشت که شکلی از هنر که سرشار از احساسات مردمی است، در روسیه ریشه میدواند. بهطوری که همزمان با آثار واقعگرایان برجستهای چون «کوربه» در فرانسه، «منزل» در آلمان و «مونکاسی» در مجارستان، مربوط میشد. دنیای خلاق رپین نوع خاصی از یک صداقت درونی را دربر داشت. دنیایی که به دلیل گوناگونی وظایف هنرمند و گستره دستیابی او به واقعیت به حیات خود ادامه میداد. این صداقت در نیمه دوم قرن نوزدهم تا حد زیادی وابسته به ویژگی کلی فرهنگ مردم سالارانه روسیه و تلاش آن در جهت تحقق بخشیدن به تکالیف اجتماعی و تاریخی خود بود. رپین نیز همچون بسیاری از دیگر هنرمندان برجسته، مجذوب موضوعات، مضامین و تصاویری خاص بود. این واقعیت را میتوان در به تصویر کشیدن حرکات و حالات افراد مشاهده نمود: او ترجیح میداد که از گروههای کوچک و مشابه افراد بهعنوان مدل استفاده نماید. امّا احساس عمیقش از زیباییشناسی از این نیز فراتر رفت و او را از نخستین و پراهمیتترین استعداد هنری بهرهمند ساخت و آن، قابلیت درک روح حاکم بر آن عصر و توانایی تشخیص بازتاب اینروح در سرنوشت و ماهیت انسانها بود. اشاره به این مطلب که شخصیتهای نقاشی شده در آثار رنگ و روغن یا چهرهنگاریهای او بازگوکننده بخشی از روزگار خود میباشند تمجید و تحسینی از رپین نیست، زیرا چنین امری در آثار بسیاری از نقاشان معاصر وی، حتی پیشپا افتادهترین آنان نیز دیده میشود. امّا اینطور که به نظر میرسد این شخصیتها در نقاشیها و طراحی های رپین، بیشتر به بیان تاریخنگرانه واقعیت با تمام رنجها و امیدهایی که در آن است و با نیروی پراهمیتی از یک اثر را از قلم میاندازد. به عنوان مثال به سختی میتوانست هدف خلاق و نیرومند، دیدگاههای مترقی و مهارت فنی کامل و بیعیب و نقص، و خلاصه هر آنچه را که زندگی واقعی را به شکل هنری بینظیر، در پردههای نقاشی نقاش، منعکس میسازد منتقل سازد. برای روحانی و معنوی، و تضادها و تناقضات دردناکش میپردازند. ویژگی بارز و خاستگاه ماهیت باورپذیر آثار رپین، اغلب با این واقعیت ساده توجیه میشود که نقاشیهایش بیاندازه «زنده» هستند. این زندهنمایی بیانگر شیوه اصلی آثار خلاق اوست. اما بهعنوان یک ویژگی کلی، اساس و محور واقعنگری رپین را بیشاز حد ساده میسازد، بهطوری که بعد وسیع و درک نیروی عظیم دگرگون کننده در زبان هنری رپین، باید به دنیای خلاق این هنرمند که آثاری چون«مودست میسورگسکی»، «انتظار او را نداشتند»(بازگشت غیر منتظره)، «مراسم مذهبی در استان کورسک» و «پلاگیاستر پتووا» را آفریده است، رخنه نمائیم.
پرتره مودست میسورگسکی(portrait of the composer modest musorgsky) / 1881
انتظار او را نداشتند(Unexpected visitors)
دختر ماهیگیر(a fisher girl) / 1874
پرتره لئو تولستوی(Portrait of leo tolstoy) / 1887