این مقاله نشان میدهد چگونه شوخ طبعی (humor) به خلاقیت انسان در حل مسائل کمک می کند.
وقتی فکرهای بکر به ذهنمان می رسد، از ته دل شاد میشویم و گاهی اوقات میخندیم. اما واقعاً خندیدن و ایدهپردازی چه ربطی به هم دارند؟ از لحاظ علمی ثابت شده است که وقتی شاد و سرخوش هستیم راه حلهای خلاقانهتری به ذهنمان میرسد. در این شرایط ذهنمان آزادتر است و راحتتر فکر میکنیم.
کارونا سوبرامانیام (Karuna Subramaniam) در دانشگاه نورث وسترن (Northwestern)، بر روی این مسئله تحقیق کرد. او بعد از پخش کردن یک فیلم، از داوطلبانش میخواست که یک پازل فکری را حل کنند. وقتی این آزمایش را بارها و بارها تکرار کرد، به نتیجهی جالبی رسید: کسانی که فیلم کمدی تماشا کرده بودند، در مقایسه با کسانی که فیلم ترسناک دیده بودند، عملکرد بسیار بهتری داشتند. بدترین نتیجه هم مربوط به افرادی بود که یک سخنرانی علمی دیده بودند.
سوبرامانیام با استفاده از MRI مغز متوجه شد که میزان خلاقیت با افزایش فعالیت بخشی از مغز مرتبط است که به آن قشر کمربندی قدامی(ACC) میگویند. این ناحیه از مغز در فعالیتهایی مثل تنظیم توجه و حل مساله مشارکت می کند. به طور کلی میتوان گفت که بخشی از مغز افراد شاد که به راه حلهای مبدعانه مربوط است، فعالیت بیشتری دارد. فیلم ترسناکی که در این آزمایش برای شرکتکنندهها پخش شده بود، اثر معروف استنلی کوبریک، درخش (The Shining) بود. افرادی که این فیلم ترسناک را دیده بودند، خلاقیت کمتری در حل پازلها داشتند.
در یک آزمایش ایدهپردازی از 84 شرکتکننده دعوت شد که برای یک تصویر، توضیح کوتاه طنّازانهای بنویسند. این افراد از قشرهای مختلفی مانند دانشجویان، طراحان حرفهای و کمدینهای بداههپرداز بودند. نتیجه این شد که کمدینها 20 درصد ایدههای بیشتری در مقایسه با طراحان حرفهای مطرح کردند و ایدههایشان 25 درصد خلاقانهتر بود. یکی دیگر از نتایج این مطالعه، در مورد تمرینهای کمدینها بود. بررسیها نشان داد که این تمرینها میتواند برای ایدهپردازی و طراحی هم مفید باشد و خروجی جلسات ایدهپردازی تا 37 درصد نمرهی بالاتری بگیرد.
رکس جانگ (Rex Jung) استاد عصب شناسی بالینی و جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه نیو مکزیکو این ایده را مطرح کرد که تواناییهای خلاقانه مشابه تواناییهای عقلانی معمولی نیستند. توانایی درک و تحلیل حقایق و مشاهدات، با توانایی به کارگیری همزمان آنها به روشی خلاقانه، کاملاً متفاوت است. وقتی فعالیتهای فکری معمولی انجام میدهیم، شبکههای عصبی معمولاً به صورت خطی و هدایتشده عمل میکنند. اما وقتی فعالیتهایی با خلاقیت بیشتر انجام میدهیم گویی خطوط شبکههای عصبی مسیرهای پیچیده و پرپیچ و خمی را طی میکنند. طوری که انگار روند عادی دیدن و پردازش اطلاعات خاموش میشود تا فرصت برای نوع دیگری از فعالیت به وجود بیاید.
اندام شناسی اعصاب خنده
شاخهای اختصاصی از علم وجود دارد که تأثیرات فیزیولوژیکی و روانشناختی طنز و خنده را بر مغز و سیستم ایمنی انسان بررسی میکند و فیزیولوژی خنده یا ژلاتولوژی (Gelotology) نام دارد. محققان دریافتهاند که طنز و خنده رفتار شناختی پیچیدهای دارد.
برای مثال، نقشههای مکاننگاری مغز انسان نشان دادهاند که برای درک کامل یک جوک، تمام اجزای مغز باید با یکدیگر همکاری کنند. به این ترتیب که ابتدا نیمکرهی چپ مغز شروع به پردازش کلمات میکند، سپس بخشی از لوب پیشانی مغز فعال میشود. 120 میلیثانیه بعد نیمکرهی راست شروع به پردازش میکند و چند میلیثانیه بعد لوب پسسری فعالیت بیشتری از خود نشان میدهد. امواج دلتای مغز با دریافت جوک افزایش مییابد و ناحیهای از مغز به نام نوکلئوس اکومبنس، احساس شادی را فرا میخواند و در نهایت خنده اتفاق میافتد. بنابراین نیمکرهی چپ به پردازش جوک و نیمکرهی راست به درک نکتهی خندهدار آن کمک میکند. در صورتی که به ناحیهی سمت راست لوب پیشانی مغز آسیب وارد شود، توانایی درک جوک و واکنش خنده یا لبخند به آن را کاهش میدهد.
این فرایند با سایر پاسخهای احساسی شما فرق دارد. پاسخهای احساسی در ناحیهی مشخصی از مغز تعریف میشوند. در حالی که خنده در یک چرخه تولید میشود که قسمتهای متفاوتی از مغز را درگیر میکند. این قسمتهای مختلف، با احساسات مهمی مانند دوستی، عشق و محبت نیز مرتبط هستند. بنابراین عمل غیرارادی خنده، میتواند نشانگر نوعی پیوند بین سامانهی عصبی دو فرد مختلف باشد. افرادی که از مصاحبت یکدیگر لذت میبرند، در کنار هم راحت و بیشتر میخندند و کسانی که از هم خوششان نمیآید یا از هم متنفر هستند، معمولاً سوژهی مشترکی برای خندیدن ندارند.
محققان دربارهی خنده، نکات بسیار دیگری نیز یافتهاند. برای مثال، خنده دو طرف مغز را تحریک میکند و از این جهت به تقویت یادگیری هم کمک میکند. در این فرایند سیستم عصبی احساسی فعال میشود و بین دو طرف مغز ارتباط برقرار میکند. همچنین شوخطبعی استرس را کاهش میدهد. این مسئله منجر به انعطافپذیری ادراکی (perceptual flexibility) میشود که از لوازم مهم خلاقیت است.
ریشههای تکاملی شوخطبعی
حس شوخطبعی اولین بار چگونه در انسانها شکل گرفت؟ اگر به عنوان یک مردمشناس مقولهای مثل بارشهای فکری را در نظر بگیریم، میتوانیم به پاسخ قانعکنندهای برسیم. طبیعتاً از گذشتههای دور شکارچیان و جادوگران قبایل دور هم جمع میشدند تا به دنبال بقای خود باشند. چیزی هم که امروزه در اتاقهای جلسات اتفاق میافتد، زیاد از آن حال و هوا دور نیست. با همین نگاه میتوانیم مباحث دیگر را نیز بررسی کنیم.
رابرت پراوین (Robert Provine)، استاد روانشناسی و بیولوژی اعصاب در دانشگاه مریلند، موضوع خنده را به طور جدی مطالعه کردهاست. او معتقد است خنده، مانند آواز پرندگان، یک سیگنال اجتماعی است. سایر تحقیقات هم تئوری او را تایید کردهاند. مثلاً میدانیم انسانها در جمع، سی برابر بیش از مواقعی که تنها هستند، میخندند.
یک انسانشناس فرهنگی به نام ماهادو اپته (Mahadev Apte) میگوید: «خندیدن زمانی اتفاق میافتد که افراد با یکدیگر راحت باشند. و هرچه خنده بیشتر باشد، احساس صمیمیت و پیوند بیشتری در گروه به وجود میآید». ارتباط بین خنده و صمیمیت انسانها، میتواند دلیل مُسری بودن خنده باشد.
مطالعهای که مرکز مک کلیلند (McClelland Centre) انجام داده است، نشان میدهد که مدیران ممتاز، بیش از دو برابر مدیران معمولی (به طور دقیق 237 درصد) از طنز و شوخی استفاده میکنند. علاوه بر این، مشخص شد که بین میزان درآمد مدیران و حس شوخطبعیشان همبستگی مستقیمی برقرار است. شاید برایتان جالب باشد که در سال 2007، سخنرانی استیو جابز در مراسم رونمایی از آیفون، با 0.6 خنده بر دقیقه (LPM) همراه بود. شاید این مقدار در حد مسابقهی استندآپ کمدی خندوانه نباشد، اما مطمئناً از خیلی از کمدیهای معمولی بالاتر است. درواقع برای یک مدیر خلّاق، شوخ طبعی و خنده، یکی از ابزارهای مهم برای تقویت ارتباطات و کنترل رفتار گروه است.
منبع:
http://www.psychologytoday.com/blog/the-tao-innovation/201406/the-power-humor-in-ideation-and-creativity