جناب ابوالقاسم حالت شعر طنزی دارد که با مصرع «ای ماهطلعتان! رُخُکُم آفتابُنی» شروع میشود. وقتی طنزی دوزبانه (مُلَمَّع) میبینیم، میتوانیم حدس بزنیم که طنزپرداز بیشتر از هر چیز، از بازیهای زبانی و کلامی استفاده کرده است و واژهها را با تغییراتی رندانه و هوشمندانه، دلنشینتر کرده است. بیت دوم شعر را ببینید:
از بس به شوقِکُم دلِ داعی مُطَپطَپ است
فی وصل نیز کم نشود اضطرابُنی
بازیهای زبانی و تغییرات در واژهها یکی از ابزارهای ایجاد طنز و شوخطبعی است و در طنزها میتوانید از این شیوه استفاده کنید. البته در این شعر، و عموماً در شعرهای دوزبانه، به معنای واقعیِ کلمه، بازی زبانی داریم! یعنی روش بازی طنزپرداز این است که کلماتی را از دو زبان مختلف با هم ترکیب کند یا کلمات یک زبان را در قالب زبانی دیگر بریزد و ملمع بسازد. مثلاً ببینید «مُطَپطَپ» چه واژۀ دلپذیر و نمکینی از آب درآمده است. همه میگویند که در زبان عربی حرف پ نداریم اما ببینید که شاعر چه ترکیب زیبای پداری ساخته است! البته حواستان باشد که این ملمع فقط بازیهای زبانی و کلامی نیست و شاعر از گنجینۀ ادبیاتش هم به خوبی استفاده کرده است. در مصرع اول به «ماه» و «رخ» و «آفتاب» توجه کنید. ادامۀ شعر را هم بخوانیم:
شد طاقتم برای بُتانِ وجیهه طاق
آوخ ز هجرِکُم که اَشَدُّالعذابُنی
ماچی من اللُپَینِ تو اول سؤالُنی
فحشی من اللَبَین تو آخر جوابُنی
ابوالقاسم حالت در این شعر، فضایی عاشقانه را با بیانی شوخطبعانه به مخاطب تحویل داده است. به بازی واژههای «ماچ» و «فحش» و «لپ» و «لب» و «سوال» و «جواب» دقت کنید. یعنی علاوه بر بازی زبانی کلی شعر، که همان واژههای زبان فارسی در قالب زبان عربی است، بازیهایی با واژهها درون ابیات انجام داده است. بازیها و تغییراتی که از نظر اصول و قواعد زبان غلطاند اما وقتی در طنز و شوخطبعی کارکرد پیدا میکنند، از هر درستی درستتر به نظر میرسند. پس یادتان باشد، همین که واژهها را تغییر دهید و قواعد زبان را نقض کنید، شوخطبعی نکردهاید. باید کارتان را درست انجام دهید که اثر بانمکی از آب دربیاید. مطمئناً کار سختی است که چیزی را از آب دربیاورید و آب، نمکش را نَشسته باشد و هنوز بانمک باشد. دقیقاً مثل جملۀ قبلی ما که قرار بود بانمک باشد اما متاسفانه نیست! پس بدانید که تغییرات و نقض قواعد، همیشه به طنز و شوخطبعی نمیرسد. این بازیها اصطلاحاً باید جواب بدهند. مثل طنز جناب حالت که خوب جواب داده است. پس بهتر است که باقی آن را بخوانیم و تمام کنیم:
قلبالحزین اگر که شود فی غمت کباب
لا باکَ لی که آن مژه سیخِ کبابُنی
گفتم ز روی سوز به لعلینِ آن نگار
کز دیدگان به عشقِکما رفته خوابُنی
خوبان گَرَم دهند به باغ وصال راه
قد سروُنی، دو رخ گُلُنی، لب شرابُنی
ترکیب «لا باکَ لی» را ببینید که شاعر چهقدر ظریف و زیبا توانسته فارسی و عربی را به هم بیامیزد. طوری که انگار از اول همینطوری بوده است! یعنی ذهن مخاطب این ترکیب را قبول میکند و اصطلاحاً نچسب نیست. وقتی این شعر را با توجه به بازیهای کلامیاش میخواندم، در بیت یکی مانده به آخر چیزی پیدا کردم که خیلی خوشم آمد. وقتی شاعر میگوید: «کز دیدگان به عشقِکما رفته خوابُنی»، درست است که «عشقکما» در ظاهر به معنی «عشقتان» است، اما چطور میتوانم از «به کما رفتنِ» مستتر در این تعبیر لذت نبرم!؟ شعر که خوب باشد اینطوری میشود! آدم دوست دارد هی چیزهای جدیدی از آن بیرون بکشد!
طنزپردازان معاصرتر! هم به بازیهای کلامی علاقه دارند و از آن زیاد استفاده میکنند. یکی از علاقهمندان به این شیوۀ شوخطبعی، مهدی استاداحمد است. استاداحمد، که فامیلی خیلی باکلاسی هم دارد، شعری با عنوان «خوابنامه» دارد که در آن از بیخوابی و مشکلات خوابش حرف میزند و هرجایی که گیر بیاورد، میخوابد. شاهدش این بیت است که کلاً بازی زبانی است:
هربار بار دیدم بر دوش باربرها
گفتم که کاش چون بار بر باربر بخوابم
یا در شعری که دربارۀ آلودگی هوا نوشته است، میگوید:
دود بود و بود دود و دود بود
دود بود و بود دوداندود دود
بازیهای زبانی انواع گستردهای دارد و برای بعضی از آنها اسم هم گذاشتهاند که در آینده دربارهشان بیشتر صحبت میکنیم. فعلاً شما تمرین کنید و سعی کنید در طنزهایتان از بازیهای زبانی درست و حسابی بهره ببرید.